فرهنگی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

چهارشنبه‌های امام رضایی دل‌نوشته‌ای برای سلطان خراسان

23 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

 

💛 چهارشنبه‌های امام رضایی

دل‌نوشته‌ای برای سلطان خراسان

 

سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم…  

دوری نوکر از ایوان طلایی سخت است.  

تو بگو جان جوادش نظری اندازد،  

هر کجا جز در این خانه گدایی سخت است…

 

چهارشنبه‌ها، دل‌ها پر می‌کشد به سوی مشهد.  

به سوی گنبد طلایی، به سوی صحن گوهرشاد، به سوی پنجره فولاد…  

دل‌نوشته‌ها، اشک‌ها، و زمزمه‌ها همه یک مقصد دارند:  

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

 

در این روز، عاشقان امام رضا علیه‌السلام، از هر کجا که باشند، دلشان را روانه حرم می‌کنند.  

چهارشنبه‌ها، روزی‌ست برای عهد، برای عرض ارادت، برای گدایی در خانه کرامت.

 

 نظر دهید »

چهارشنبه‌های امام رضایی دل‌نوشته‌ای برای سلطان خراسان

23 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

 

💛 چهارشنبه‌های امام رضایی

دل‌نوشته‌ای برای سلطان خراسان

 

سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم…  

دوری نوکر از ایوان طلایی سخت است.  

تو بگو جان جوادش نظری اندازد،  

هر کجا جز در این خانه گدایی سخت است…

 

چهارشنبه‌ها، دل‌ها پر می‌کشد به سوی مشهد.  

به سوی گنبد طلایی، به سوی صحن گوهرشاد، به سوی پنجره فولاد…  

دل‌نوشته‌ها، اشک‌ها، و زمزمه‌ها همه یک مقصد دارند:  

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

 

در این روز، عاشقان امام رضا علیه‌السلام، از هر کجا که باشند، دلشان را روانه حرم می‌کنند.  

چهارشنبه‌ها، روزی‌ست برای عهد، برای عرض ارادت، برای گدایی در خانه کرامت.

 

 نظر دهید »

دعا کردن، بدون لیاقت؛ یک دلنوشته عاشقانه

20 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

دعا کردن، بدون لیاقت؛ یک دلنوشته عاشقانه

 

امام سجاد(ع): وَ جَعَلْتُ بِکَ اسْتِغَاثَتِی وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَی صِدْقِ وَعْدِکَ وَ لَجَئِی إِلَی الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ یَقِینِی [وَ ثِقَتِی‏] بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لا رَبَّ لِی غَیْرُکَ. 

مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.

 

امشب هم مثل همه شب‌های تنهایی، دست‌های خالی‌ام را بالا بردم… اما این بار با خودم عهد کردم هیچ چیز را پنهان نکنم.

 

خدایا وقتی امام در درگاه تو اینگونه دعا میکند من چه بگویم: “پروردگارا، من نه لیاقت شنیده شدن دارم، نه استحقاق بخشیده شدن… من فقط یک میهمان ناخوانده‌ام که به وسعت کرم تو پناه آورده‌ام.”

 

و در آن لحظه، گریه امانم داد… چون فهمیدم زیباترین رابطه، رابطه‌ای ست که یک طرفش"نیاز محض” است و طرف دیگرش"بخشش بی‌منت"…

 

اینجا، پشت این پنجرهٔ شب، من با تمام اشتباهاتم ایستاده‌ام و تو با همهٔ عظمت و رحمتت… من با تکه‌های شکستهٔ وجودم و تو با وعده‌های صدقت…

 

پس چه زیبا ست که دست نیاز برداریم، نه چون شایستهٔ اجابتیم؛ چون کسی کریم مثل تو دارم…

#به_قلم_خودم

#دلنوشته_صفیه_گرجی

 

 

 

 نظر دهید »

دلنوشته روز کودک. آسمان سوراخ سوراخ

16 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

دلنوشته روز کودک. آسمان سوراخ سوراخ

 

امروز تقویم می‌گوید «روز تو» است. روز جهانی کودک.

برای  همه کودکان جهان که در آغوش گرم خانواده‌هاشان، آنها را می‌بوسی،جشنی گرفته‌اند. برای من چه گرفته‌اند؟ سهم من کودک غزه چیست؟

برای من، که آسمان، جای ستاره با ترکش‌های آتشین تزیین شده است.

برای من،که لالایی شب‌هایم، سوت، انفجار و آتش خمپاره‌هاست. برای من،که مهمانی صبحگاهیم، تقسیم یک تکه نان خشک با خواهرم هست، البته اگر بتوانیم گیر بیاوریم یا تا صبح زنده باشیم.

امروز روز من است؟

پس چرا هدیه‌ام،بوی خون باروت است؟

چرا بازی جدیدم، قایم موشک با مرگ است؟ و پیداکردن یه تکه نان؟

چرا خانه‌ام،تلی از خاک و خاطره‌های دفن شده است؟

 

می‌گویند «کودکی، فصل رویش است».

 در دل من بذر چه کاشته‌اند که تنها وحشت و اندوه می‌روید؟

شنیده‌اید، گویند«کودک، فرشته‌ای بی‌گناه است».  پس چرا بال‌های کوچکم،این چنین سنگین و زخمی است؟

امروز روز من است؛ اما برایم قصه‌ای از صلح و آتش بست نخوانده‌اند.

برایم نقاشی آسمان آبی نکشیده‌اند.

فقط به من یاد داده‌اند که چگونه بمباران سینه‌خیز بروم. آرزوهایم را قایق کنم و به رودخانهٔ اشک‌هایم بسپارم.

شاید روز جهانی کودک، فریادی است تا جهان، صدای گریهٔ ما را بشنود.

شاید یادآوری باشد. به جهانخوارن  که با نقشه‌های جنگ، خانهٔ مهر ما را ویران می‌کنند.

ما که چیزی نمی‌خواهیم. ما فقط می‌خواهیم، در خانه پدریمان باشیم. کودکی کنیم.

پس در «روز من»، برایم آرزوی صلح نکن. برایم تفنگ‌ها را خاموش کن. برایم  خانواده‌ام، آسمان را پس بده. همان خانواده‌ای که بیرحمانه کشته شدند. آسمان سوراخ سوراخی که هنوز،از لای زخم‌هایش، نوری برای امید می‌تابد.

#به_قلم_خودم

#صفیه_گرجی 

 

 نظر دهید »

دل به حرم حضرت معصومه (س) که بسپاری، سبک می‌شوی

25 شهریور 1404 توسط صفيه گرجي

دل به حرم حضرت معصومه (س) که بسپاری، سبک می‌شوی

وقتی پایم به قم می‌رسد، اولین چیزی که چشمم را می‌گیرد، همان گنبد طلایی و باصفاست. بارگاهی که نه فقط یک حرم، که یک آرامش عمیق است.

 

اینجا خانه دل‌های بی‌قرار است؛ جایی که هر کسی با هر دستی خالی بیاید، با دلی پر از امید برمی‌گردد.

 

حضرت فاطمه معصومه (س)، دختر موسی بن جعفر (ع)، بانویی است که با حضورش قم را به بهشت شیعه تبدیل کرد. انگار آسمان این شهر از نور او روشن‌تر شده.

 

هر وقت دلم می‌گیرد، تنها کافی است به او سلامی بدهم. عجیب است، انگار صدایم را می‌شنود. انگار دستی روی قلبم می‌کشد و غبار غصه را می‌گیرد.

 

همه ما در این دنیا آرزوها و نیازهایی داریم. اما بعضی وقت‌ها فقط یک چیز می‌خواهیم: آرامش. و این آرامش را در حرمی پیدا می‌کنیم که به «کریمه اهل‌بیت» معروف است.

 

ای دختر موسی بن جعفر (ع)!

پناه دلسوختگان!

شفاعتت را روزی ما کن.

 

✍️صفیه گرجی 

 نظر دهید »

وقتی فهمیدم من هیچم و او همه چیز…

25 شهریور 1404 توسط صفيه گرجي

خدایی که بی‌نیاز است و ما سراپا نیاز

گاهی که در سکوت شب به آسمان نگاه می‌کنم، دلم می‌لرزد از یاد آن خدایی که همه را می‌بیند، اما هیچ چشمی توان دیدنش را ندارد. اوست که هستی را آفریده، بی‌آنکه خود مخلوق باشد. اوست که راه را نشان می‌دهد، بی‌آنکه نیاز به راهنمایی داشته باشد.

 

همه‌ی زندگی من، نفس کشیدنم، امید و آرامشم از اوست. اوست که جان می‌بخشد، رزق می‌رساند، پناه می‌دهد و هر لحظه دستگیر بندگانش است؛ اما خود از هیچ‌کس چیزی نمی‌خواهد.

 

گاهی فراموش می‌کنم که چقدر کوچک و ناتوانم، و او چقدر بزرگ و بی‌نیاز. خدایی که نه زاده شده و نه می‌زاید، خدایی که هیچ‌کس را همتای او نیست.

 

هر بار که در خودم فرو می‌روم، می‌بینم که سراپا نیازم؛ و تنها یک جاست که می‌توانم آرام بگیرم: آغوش بی‌کران پروردگار. ✨

✍️صفیه گرجی. برگفته از جوش کبیر ، فراز ۵۰

 نظر دهید »

دلنوشته‌ای در آستانه انتظار

31 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

 

 

 

 

دلنوشته‌ای در آستانه انتظار

 

ای مولای من…

هر صبح که چشم باز می‌کنم، امیدم به توست.

جهانی که بی‌توست، پر از غبار اندوه و تاریکی است.

هرجا ظلمی می‌بینم، دلم بیشتر برای آمدنت تنگ می‌شود.

منتظر ماندن، آسان نیست…

گاهی دل خسته می‌شود،

گاهی صبر کم می‌آورد…

اما امید به ظهور توست که زخم‌های جان را مرهم می‌گذارد.

آقا جان…

من نه ادعای بزرگی دارم و نه پاکی،

تنها آرزویم این است که در روز آمدنت،

شرمنده‌ی نگاهت نباشم.

🤲 خدایا! ما را از منتظران راستین و یاران باوفای حضرتش قرار ده.

 نظر دهید »

وقتی زینب دنبال قبر حسین می‌گشت

22 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

وقتی زینب دنبال قبر حسین می‌گشت…

کربلا آرام نبود… حتی اگر صدای ناله‌ها خاموش شده بود، دل‌ها هنوز فریاد می‌زدند.

کاروان رسید… نه با شکوه، نه با سلام… با زخم، با غل، با داغ.

هر کسی خودش را به خاک انداخت. یکی کنار قبر علی‌اکبر، یکی کنار قاسم، یکی کنار عباس… و مادری کنار قبر علی‌اصغر.

اما زینب… زینب هنوز ایستاده بود. چشم می‌چرخاند، دل می‌لرزاند… دنبال قبر حسین می‌گشت.

وقتی رسید، انگار تمام دنیا ایستاد. با صدای بغض‌آلود گفت:

السلام ای کشته راه خدا… السلام ای نور چشم مصطفی… داداش، ببین خواهرت برگشته… از شام ویران، با دلی ویران‌تر…

و بعد، روضه‌ای بی‌صدا شروع شد…

نبودی ببینی با ما چه کردند… بچه‌هاتو زدند، با سیلی، با تازیانه… چشم عباس رو دور دیدند، رحم نکردند…

و آن‌جا، در دل خاک، زینب تمام داغ‌ها را شمرد…

مجلس یزید، داداش… اون لحظه که با چوب به لب و دندونت زد… من فقط نگاه کردم… چون دست‌هامو با زنجیر بسته بودند…

این دلنوشته، نه فقط روایت یک روضه است… بلکه صدای بغضی‌ست که هنوز در دل تاریخ مانده…

 

و هنوز، هر وقت نام زینب می‌آید، دل‌ها دنبال قبر حسین می‌گردند…

#به_قلم_خودم 

 نظر دهید »

با پای دل تا کربلا؛ قصه‌ای از اربعین

20 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

با پای دل تا کربلا؛ قصه‌ای از اربعین

در مسیر اربعین، پاها خسته می‌شوند؛ اما قلبها تازه‌تر از همیشه می‌تپند. اینجا جاده نیست، جاذبه است. هر قدمی که برداشته می‌شود، نه فقط خاک لمس می‌شود، بلکه تاریخ را ورق می‌خورد. تو در راهی قدم می‌زنی که جابر بن عبدالله انصاری، نخستین زائر اربعین، آن را با اشک و عشق آغاز کرد.

 

در این مسیر، تو نه فقط زائری، بلکه شاهدی هستی بر حقیقتی که در آن عاشورا متولد شد و  در آنجا اربعین به بلوغ رسید. زیارت اربعین، فقط یک عمل مستحب نیست؛ یک تجدید بیعت است با مظلومیت، با حق و حقیقت، با امام حسین علیه‌السلام.

 

امام صادق (ع) فرمود: هر قدمی که زائر در راه زیارت حسین (ع) برمی‌دارد، خداوند یک حسنه برایش می‌نویسد، یک گناه از او پاک می‌کند و یک درجه‌اش را بالا می‌برد.

 

و امام حسن عسکری (ع) زیارت اربعین را از نشانه‌های مؤمن دانست. این یعنی تو، زائر اربعین، نه فقط مسافر خاکی، بلکه مسافر آسمانی هستی.

 

در این راه، اشک‌ها زبان می‌شوند، و سکوت‌ها فریاد. هر زائر، یک روایت است؛ روایتی از دلدادگی، از وفاداری، از ایمان.

 

#به_قلم_خودم 

 

 نظر دهید »

دلنوشته پرواز به سوی عمود ۱۴۵۲

17 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

 دلنوشته پرواز به سوی عمود ۱۴۵۲

کربلا…

این بار هم پایم لنگ ماند.

دروغ چرا؟

هرگز آن راه سرخ را ندیده‌ام.

اما دلم آنجاست؛

همان‌جا که بادهای نجف، اشک‌ها را با خود می‌برند.

هر بار که تلویزیون عمودهای راهنما را نشان می‌دهد،

دلم می‌پرد به سوی عمود ۱۴۵۲…

دست‌هایم را دراز می‌کنم،

انگار می‌توانم سایه‌اش را لمس کنم.

می‌گویم

من از زیارتت جامانده‌ام، یا حسین

اما بعد یاد آن هزار و چهارصد سال پیش می‌افتم

گروهی که از یاری‌ات بازماندند…

خدایا!

مرا مانند آنان روسیاه مکن…

این جاماندگی من،

  نشانه‌ی بی‌وفایی نیست

عمودها برایم نماد فاصله‌اند

فاصله‌ی من تا تو،

فاصله‌ی دنیا تا ظهور…

اما تو را سوگند به خون سرخت،

دلم را در مسیر آقاام، مهدی(عج) بگذار.

اگر جاماندم از پیاده‌روی اربعین،

اما جامانده از قیام مهدی عج‌الله نباشم…

در طلوع ظهور،

مرا از یارانش کن.

#به_قلم_خودم

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

فریاد آخرین نفس

14 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

فریاد آخرین نفس

کاروان! صبر کنید…

دست‌هایم را بگیرید،

قبل از آنکه نفس‌هایم تمام شود،

مرا برسانید به آستان او.

به آن کویر عشق،

به آن آفتاب همیشه طلوع…

  از مردن نمی‌ترسم

اما از این می‌ترسم که بگویند:

او لایق دیدار سیّدالشهدا نبود.

این جمله، از هر مرگی سهمگین‌تر است.

حتی خاک کربلا هم اگر بشنود،

از غصه می‌سوزد…

پس فریاد می‌زنم: کربلا! کربلا

دوست دارم بیایم…

اگر چه پایم لنگ است و قلبم بیمار،

اگر چه دیر رسیدم و بار گناه سنگین است،

کاروانیان نور اربعین

یک جا برای من هم باز کنید.

من هم اشک دارم،

من هم دل شکسته‌ای دارم که فقط حسین(ع) خریدارش است.

مرا رد نکنید…

تا لب گور هم اگر برسم،

فریاد می‌زنم:

مرا ببرید پیش او،

تا نگویند که این گدای محبت،

درگاهش را نشناخت…

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

زیارت، پرواز دل است؛ حتی اگر پای در قفس داشته باشد...

13 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

زیارت، پرواز دل است؛ حتی اگر پای در قفس داشته باشد…

حسرت کربلای نرفته

همه رفتند…

با پای پیاده، با پای برهنه‌ی عشق، بر شن‌های داغ کربلا.

همه پیوستند به آن موج انسان اربعین .

اما من

در حسرت دیدار قبر ابی‌عبدالله مانده‌ام

پنجره‌های جهان، قاب تماشای غریبی‌ام شده‌است.

یا حسین

هرگز به آستانت نرسیدم.

نه کاروانی مرا خواند، نه دستی به سوی دراز شد…

در میان این همه با من بیا،

تنها دل شکسته‌ام طلبیده نشد.

حتی بادهای نجف هم نام این گمنام را نشنیدند.

من هم اینک،

درد جاماندن را چون مهر بر دل کوبیدم.

با سکوتی که فریاد می‌زند،

گرد قبرت را از دور می‌بوسم.

اشک‌هایم،

قاصدکان بی‌بالی‌اند که بر درگاهت می‌نشینند…

شاید روزی

پیش از آنکه عمر حسرت به پایان رسد

پایم بر خاک سرخ حریمت بلرزد.

تا بگویم:

آمد آن گدای ناشناس که هیچ‌کس نخواندش…

 

 

 

 

 نظر دهید »

جاماندگان معراج عشق

13 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

جاماندگان معراج عشق

گاهی حسرت، سنگین‌تر از هر دردی روی سینه می‌نشیند. حسرت نرسیدن، حسرت جا ماندن… حسرتی که برای ما، جاماندگان، در سینه‌اش غوغایی به پاست. دل می‌فشارد وقتی یادت می‌افتد که شیفتگان کوی تو، در دل چه آتش‌ها می‌سوزند. چه درد بی‌امانی است، در راه تو، در معبر آن عشق بی‌کران، جا ماندن.

فکرش را بکن… جاماندن از آن کاروان عاشقانه، از آن سفر نورانی. دلگیر است، جانکاه است؛ اما عجیب… همین حسرت نرسیدن، خودش هم زیبایی‌ای غریب دارد. زیبایی‌ای که ریشه در عظمت مقصد دارد. راست گفته‌اند که: اصلاً حسین، جنس غمش فرق می‌کند… این راه عشق، پیچ و خمش فرق می‌کند.

آری، دوستان دل، باور کنید این را: اشک‌های ما، اشک‌های بی‌تاب جاماندگان، بی‌قدر و قیمت نیست. اشک‌هایمان دانه‌دانه جمع می‌شود و می‌دانیم خریداری دارد. همان که اشک را در راهش، گوهری ناب می‌داند. همین اشک، همین حسرت صادقانه، خودش اوج تمناست. اوج عطشی که هرگز فرو نمی‌نشیند.

پس، بی‌قرار امام، بیتابی را کنار بگذار. دل را به این آرامش بسپار که حتی از راه‌های دور، یک سلام، یک ندای «یا حسین»، به سویش فرستادن، به پیشگاه مولایمان مقبول است. دل را با همین سلام‌ها، با همین یادها، با همین حسرت عاشقانه، به آستانش پیوند بزن. همین پیوند، معراج جان جامانده‌ی ماست.

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

راز کعبه در بیابان سخت؟ چرا اربعین بدون رنج، اربعین نیست

13 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

راز کعبه در بیابان سخت؟ چرا اربعین بدون رنج، اربعین نیست

💠 سفری که رنجش شیرین‌تر از لذت است

اربعین را بعضی لذت عشقمی‌خوانند و بعضی رنج راه»… اما حقیقت کجاست؟

پاسخ را در فلسفهٔ ساختن کعبه جستجو کنید

▫️ امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه پرده از رازی بزرگ برداشتند:

 خداوند کعبه را در بیابانی سوزان، بی‌آب و علف، دور از شهرها و حتی ناآرام برای حیوانات بنا کرد؛

نه در باغی سرسبز یا کنار قصرها

◾️ حکمتش چیست؟

 هرچه آزمون سخت‌تر، پاداش بزرگ‌تر

رنج سفر، پرده از نیت‌ها برمی‌دارد؛ فقط عاشقان خالص، راه سخت را به جان می‌خرند ✨

🔺 اربعین؛ امتحان عصر حاضر

امروز دیگر حج آن رنج گذشته را ندارد… اما اربعین همان نقش را بازی می‌کند:

• پیاده‌روی زیر آفتاب سوزان 🔥

• ازدحام و بی‌خوابی

• کمبود امکانات

این‌ها غربال الهی‌اند تا:

 عاشق حسین(ع) از مُسافر تفریحی تمیز داده شود

⚠️ هشدار تربیتی

موکب‌های پرامکانات، نعمتی الهی‌اند، اما:

◽ اگر اربعین را به سفر آسوده‌ی توریستی تبدیل کنیم،

◽ اگر از هر رنج کوچک گریزان باشیم،

جوهرهٔ امتحان را شکسته‌ایم

🎯 پایان درس

رشد انسان در گرو رنج است

◾ لذت اربعین، در آسایش هتل‌ها نیست؛

◾ در سوز پای پیاده، اشک دیدار و خستگی راهی است که دل را می‌سوزاند و روح را پرواز می‌دهد

 هنيئًا لمَن جَعَلَ اَلْعَرَقَ جُسراً إلی الحُسَین(ع)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

#خاکریز چهل‌روزه

04 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

#خاکریز چهل‌روزه  

آن دوازده روز، دشمن پنداشت با ترورِ بهترین‌ها،  

درخت ایران را از ریشه می‌کند.  

غافل از آن که

خون سرداران، بذر هزاران سربدار کاشت  

و اشک دانشمندان، نهال‌های علم را سیراب کرد. 

تهران لرزید… اما هر لرزه، دیواری از «غیرت» بالا برد.  

امروز چهل‌مین روز شهادت‌تان است؛  

نه پایان غم، که آغاز رویش هزاران سلامی، هزاران طهرانچی از خاکِ خون‌خوردۀ میهن.  

پشت هر سرباز، قامت سلامی را می‌بینم  

و در هر آزمایشگاه، نگاه طهرانچی را…  

 

آغاز پیمان

سرداران! دانشمندان!  

شما رفتید تا بمانید.  

میدان‌ها هنوز از طنین فریادتان لبریز است  

و دفترهای فرمول‌ها، با خط خونتان امضا شده‌اند.  

چل‌ستون مقاومت بر مزارتان می‌روید  

و ما…  

سوگوار رخوت نیستیم؛  

سربازان عهدی‌ایم که با خونِ شما مُهر خورد.

 نظر دهید »

دلنوشته‌ای بر آستانه‌ی چهلمین روز ستاره شدنتان

04 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

دلنوشته‌ای بر آستانه‌ی چهلمین روز ستاره شدنتان

سلامی رفت… باقری رفت… طهرانچی رفت… 

اما طنین گام‌هایشان نه در خاک که در روح این سرزمین می‌تپد.  

چهل روز از آن دوازده شبِ آتش گذشت.  

چهل روزی که هر صبح، خورشید را با یادِ قامت‌های استواری بوسیدیم  

که یا در میدانِ سربلندی ایستاده بودند…  

یا در آزمایشگاه‌های روشنایی.  

سرداران؛ کوه‌های فروخفته  

باقری، سلامی، رشید، حاجی‌زاده…  

شما که صف‌های دشمن را با «ایمان» می‌شکستید،  

این بار، شهادتتان صف‌های ما را جاودانه کرد.  

سینه‌هایتان سپر بود؛ نه برای خود، که برای شعله‌ی هستی یک ملت.  

شما نرفتید؛  

فقط نقش خاکریزها را بر پیشانی تاریخ کاشتید.

 

 دانشمندان؛ اختران خاموش‌ناشدنی  

طهرانچی، عباسی، مینوچهر، ذوالفقاری، فقهی، مطلبی‌زاده…  

شما که با قلم‌هایتان از اتم، «اقتدار» می‌ساختید،  

در آن روزهای سیاه، خون‌هاتان از فرمول‌ها گفت:  

هر میکروسکوپ، یک چشم‌بینا شد  

و هر معادله، سنگری بر ضد خیانت. 

آزمایشگاه‌های خاموش‌تان اکنون زمزمه می‌کنند:  

«شهادت، آخرین پروازِ پرنده‌های علم بود…»  

 

خاکریز چهل‌روزه  

آن دوازده روز، دشمن پنداشت با ترورِ بهترین‌ها،  

درختِ ایران را از ریشه می‌کَنَد.  

غافل از آن که:  

خون سرداران، بذر هزاران سربدار کاشت  

و اشکِ دانشمندان، نهال‌های علم را سیراب کرد. 

تهران لرزید… اما هر لرزه، دیواری از «غیرت» بالا برد.  

 

امروز چهل‌مین روز شهادت‌تان است؛  

نه پایان غم، که آغاز رویش هزاران سلامی، هزاران طهرانچی از خاکِ خون‌خوردۀ میهن.  

پشتِ هر سرباز، قامت سلامی را می‌بینم  

و در هر آزمایشگاه، نگاه طهرانچی را…  

آغاز پیمان

سرداران! دانشمندان!  

شما رفتید تا بمانید.  

میدان‌ها هنوز از طنین فریادتان لبریز است  

و دفترهای فرمول‌ها، با خط خونتان امضا شده‌اند.  

چل‌ستون مقاومت بر مزارتان می‌روید  

و ما…  

سوگوارِ رخوت نیستیم؛  

سربازان عهدی‌ایم که با خون شما مُهر خورد.

 نظر دهید »

در چهلمین روز فراق؛ یاد سرداران و دانشمندان هسته‌ای شهید

04 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

 

#در چهلمین روز فراق؛ یاد سرداران و دانشمندان هسته‌ای شهید

چهل روز از آن روزهای تلخ می‌گذرد. روزهایی که خاک ایران، عزیزانی را در آغوش کشید که هم از جانش دفاع می‌کردند و هم برای پیشرفتش تلاش می‌کردند. در آن حمله‌های دردناک، ما سرداران بزرگواری مثل: سرلشکر باقری، سرلشکر سلامی، سرلشکر رشید و سردار حاجی‌زاده را از دست دادیم. مردانی که سال‌ها سینه‌ی سپر کرده بودند تا امنیت این مرز و بوم حفظ شود.

همچنین، دانشمندان گرانقدری را از دست دادیم که چراغ علم و پیشرفت ایران بودند؛ استادانی چون دکتر محمدمهدی طهرانچی، دکتر فریدون عباسی، دکتر عبدالحمید مینوچهر، دکتر احمدرضا ذوالفقاری، دکتر سید امیرحسین فقهی و دکتر اکبر مطلبی‌زاده. این بزرگان، به جای اسلحه، با قلم و دانش و تحقیق می‌جنگیدند. آزمایشگاه‌ها و دانشگاه‌های ما، خانه‌ی دومشان بود. چه دردناک است که مراکز علم و دانش، هدف حمله قرار گیرند و این ذخیره‌های ارزشمند ملت، به شهادت برسند.

تهران و چندین نقطه دیگر ایران، در آن دوازده روز تاریک، لرزید. دشمن خیال کرده بود با از بین بردن این چهره‌های بزرگ، می‌تواند اراده‌ی ملت ایران را بشکند. اما غافل بود که خون پاک این شهیدان، نهال مقاومت و عزم را در دل این سرزمین، محکم‌تر و ریشه‌دارتر می‌کند.

امروز، چهلمی روز غم بزرگمان است. غم از دست دادن بهترین‌هایمان. دل‌ها هنوز سنگین است. اما در این چهل روز، یک چیز برای همه‌ی ما روشن‌تر شده: راهی که این عزیزان رفتند، راه درستی بود. راه دفاع از میهن و تلاش برای پیشرفت آن.

ای سرداران دلاور و ای دانشمندان عزیز! شما رفتید، اما یادتان، راهتان و آرمان‌هایتان، همیشه زنده است. نگاه‌های جوانان این سرزمین، هنوز به عکس‌های شما خیره است و قدم‌هایشان، بر مسیری که شما آغاز کردید، استوارتر از همیشه حرکت می‌کند. خون شما، چراغی شد تا راه برای ادامه‌دهندگان، روشن‌تر باشد.

یادتان گرامی، راهتان پررهرو باد

روح‌تان شاد و آرام در جوار رحمت الهی 

 نظر دهید »

نامه‌ای از سرِ درد

14 خرداد 1404 توسط صفيه گرجي

نامه‌ای از سرِ درد  

از زبان امام حسین(ع) به شیعیان جهان در طول تاریخ

ای فرزندان آگاهم! ای آنان که عهد مرا بر دوش می‌کشید!  

این نامه را با مرکبِ خون دل بر صحیفه‌ای از آه می‌نویسم… نه از آن رو که مرا بستایید، بلکه هشدار دهم: کربلا را فراموش نکنید، چرا که کربلا خود زادهٔ فراموشی بود!  

 

آیا پرسیده‌اید که چرا تشنه‌لب بر خاکِ گرمِ کربلا کنار فرات افتادم؟ چرا سرورانتان یتیم شدند و دشمن، چادرهای ما را به آتش کشید؟ پاسخ در دو کلمه است: غدیر خم… یا بهتر بگویم: فراموشیِ غدیر.

 

آن روز که آسمان گریست  

به یاد آرید آن روزِ تاریخی را که پیامبر(ص) در گرمای سوزانِ غدیر، دستِ علی(ع) را بالا برد و فریاد زد:«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»…  

اما چه زود آن ندای آسمانی را به باد فراموشی سپردید! گمان کردید وصیّ رسول‌الله(ص) یک «امیر معمولی» است؟ گمان کردید حقِّ ولایت، بازیچهٔ سیاست‌بازان می‌شود؟  

 

زنجیرهٔ شومِ غفلت  

۱. فراموشیِ غدیر ← تردید در ولایتِ امیرالمؤمنین(ع)  

۲. تردید در ولایت ← غصب خلافت

۳. غصب خلافت ← خلفای سه‌گانه، حاکمیتِ معاویه و یزید  

۴. حاکمیت یزید ← تباهیِ دین و عدالت

۵. تباهیِ دین ← قیامِ حسین(ع) و عاشورا…  

 

آری! اگر غدیر در دل‌ها زنده می‌ماند، اگر مردم فریادِ «یا علی!» را بر سکوتِ خیانت ترجیح می‌دادند، امروز نه یزیدی بود، نه کربلایی، نه آهی از سینهٔ آزادگان برمی‌خاست!  

فریاد من در کربلا  

وقتی در برابر سپاهِ عمر سعد ایستادم، فریاد زدم:  

«أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا یُعْمَلُ بِهِ، وَ إِلَى الْبَاطِلِ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ!»آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل بازداشته نمی‌شوید. 

 

این فریاد، همان فریادِ غدیر بود که در سکوتِ شما خفه شده بود! من آمدم تا با خونم، یادِ آن عهدِ الهی را زنده کنم…  

 

 ای شیعیانِ دوران 

- اگر امروز در جامعه‌تان ظلم می‌بینید،  

- اگر ولایتِ حق به حاشیه رانده می‌شود،  

- اگر ارزش‌های دینی قربانیِ هوس‌ها می‌شود،  

بدانید: ریشه در فراموشیِ غدیر دارد! 

 

فرزندانم! مرا تنها به اشک و سینه‌زنی یاد نکنید… غدیر را پرچمِ زندگی‌تان کنید! هر روز با زبان و عمل بگویید:  

«علیٌّ ولیُّ الله»…  

تا کربلا تکرار نشود، تا یزیدیان بر حقِ خدا و خلق، مسلط نگردند.

 

والسّلام علی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی  

#به_خودم_از_زبان_حسین_بن_علی_(ع)  

روزگار غربتِ دین  

 

 

 نظر دهید »

#دلنوشته‌ی برای قلب تنهایم.برگرفته از زیارت جامعه‌کبیره

20 اردیبهشت 1404 توسط صفيه گرجي

  

#دلنوشته‌ی_برای_قلب_تنهایم

سلامِ من به تو، ای آینه‌های مهربانی خدا…  

سلامِ من به تو، ای نسیمِ صبحگاهیِ هدایت…  

سلامِ من به تو، ای خانه‌ی عشق که دیوارهایش از نورِ محبتِ خداست…  

می‌خواهم حرف بزنم، اما زبانم قاصر است.  

می‌خواهم بنویسم، اما واژه‌ها در برابر عظمتِ شما خُرد می‌شوند.  

پس فقط زمزمه می‌کنم:  

«سلامٌ علیکم یا أهل بیت النُّبُوَّه…»  

شما همانی هستید که:  

- ستاره‌ها به وجودتان افتخار می‌کنند.  

- خداوند نامتان را با قرآن گره زده.  

- دلها در تاریکی‌ها، چراغِ راهتان را می‌جویند.  

گاهی فکر می‌کنم

اگر نبودید، زمین چه می‌کرد؟  

آسمانِ ایمان ما بی‌ستاره می‌ماند…  

دعاهایمان بی‌پاسخ می‌ماند…  

اشک‌هایمان بی‌گوش شنوا می‌ریخت…  

اما شما هستید:  

«معدنِ رحمت»، «درهای بهشت»، «نورِ جاری در تاریکی‌ها»…  

حتی اگر هزار بار گناه کنم، می‌دانم دست‌هایتان باز است:  

«یا موسی بن جعفر، یا علی بن موسی، یا مهدی… من نیازمندم!»  

امروز، دلِ من هم مثلِ دلِ همه‌ی غریبه‌های زمین، تنگ است.  

اما همین که ائمه نامِ شما را زمزمه می‌کنم، انگار:  

- پَرِ فرشته‌ای بر شانه‌ام می‌نشیند.  

- نوری از آسمانِ کربلا تا قلبم می‌آید.  

- صدایی می‌شنوم: «نترس، ما همراه توایم…».  

خدایا، مرا سربازِ کوچکِ این خاندان کن!  

حتی اگر نشد، لااقل اجازه بده همیشه گِرهی از کارِ مظلومی بگشایم؛  

همانطور که آنها گره‌گشایِ دنیا و آخرتِ ما هستند…  

 

 

 نظر دهید »
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

فرهنگی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • تربیت در نهج البلاغه
  • حدیث روز
  • معرفی منابع
  • سیاسی
  • شبهات
  • مناسبت روز
    • ماه رجب
  • معرفی بازی مدافعان حرم
  • #سردار
  • عاشقانه
  • زندگی ایده‌آل
  • قانون رهایی
  • دنیای نوجوانان
  • مدیریت زمان
  • سبک زندگی
  • #امام حسین_اربعین
  • حکایت
  • حکایت
  • دانستنی‌ها
  • ماه رجب
  • معرفی کتاب با موضوع قرآنی
  • معرفی کتاب با موضوع انقلاب اسلامی
  • کودک پروری
  • دلنوشته در مورد امام زمان
  • تفسیر قرآن
  • مقاله کوتاه
  • #ترفندهای_خانداری
  • بیانات رهبر
  • دعا
  • مناسبت روز در تقویم
  • امام زمان
  • دلنوشته
  • ضرب‌المثل
  • سخنان نویسندگان
  • #اخلاق_اسلامی
  • کلام قرآن
  • اعمال مخصوص
  • سخنان امام خمینی
  • نامه نمادین
  • برگی از تاریخ
  • #به_عشق_مولا_علی
  • سخن بزرگان
  • غدیر
  • روانشناسی
  • تورات
  • طنزانه
  • همسرانه
  • محرم و تهاجم
  • متن عرفانی، انگیزشی
  • مقتل خوانی
  • امام حسین
  • ولایت‌فقیه
  • شعر برای رهبری و کشور
  • حدیث، تفسیر حدیث،#به قلم خودم
  • قلم خودم
  • صحیفه سجادیه
  • سواد رسانه‌
  • تحلیل به قلم خودم
  • دلایل فاجعه کربلا
  • امام سجاد
  • شهادت
  • فقط خدا
  • عفاف و حجاب
  • بیداری از غفلت
  • مناسبت روز
  • عرفان‌های نوظهور
  • نماز آیات
  • امام حسن
  • خبر
  • ذکر
  • فقه
  • #حدیث قدسی
  • #سواد رسانه‌
  • تلنگر
  • بحث روز
  • آموزش
  • حضرت زهرا
  • مادر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

نظرسنجی سریع

نظرسنجی # یافت نشد.

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس