دلنوشته روز کودک. آسمان سوراخ سوراخ
دلنوشته روز کودک. آسمان سوراخ سوراخ
امروز تقویم میگوید «روز تو» است. روز جهانی کودک.
برای همه کودکان جهان که در آغوش گرم خانوادههاشان، آنها را میبوسی،جشنی گرفتهاند. برای من چه گرفتهاند؟ سهم من کودک غزه چیست؟
برای من، که آسمان، جای ستاره با ترکشهای آتشین تزیین شده است.
برای من،که لالایی شبهایم، سوت، انفجار و آتش خمپارههاست. برای من،که مهمانی صبحگاهیم، تقسیم یک تکه نان خشک با خواهرم هست، البته اگر بتوانیم گیر بیاوریم یا تا صبح زنده باشیم.
امروز روز من است؟
پس چرا هدیهام،بوی خون باروت است؟
چرا بازی جدیدم، قایم موشک با مرگ است؟ و پیداکردن یه تکه نان؟
چرا خانهام،تلی از خاک و خاطرههای دفن شده است؟
میگویند «کودکی، فصل رویش است».
در دل من بذر چه کاشتهاند که تنها وحشت و اندوه میروید؟
شنیدهاید، گویند«کودک، فرشتهای بیگناه است». پس چرا بالهای کوچکم،این چنین سنگین و زخمی است؟
امروز روز من است؛ اما برایم قصهای از صلح و آتش بست نخواندهاند.
برایم نقاشی آسمان آبی نکشیدهاند.
فقط به من یاد دادهاند که چگونه بمباران سینهخیز بروم. آرزوهایم را قایق کنم و به رودخانهٔ اشکهایم بسپارم.
شاید روز جهانی کودک، فریادی است تا جهان، صدای گریهٔ ما را بشنود.
شاید یادآوری باشد. به جهانخوارن که با نقشههای جنگ، خانهٔ مهر ما را ویران میکنند.
ما که چیزی نمیخواهیم. ما فقط میخواهیم، در خانه پدریمان باشیم. کودکی کنیم.
پس در «روز من»، برایم آرزوی صلح نکن. برایم تفنگها را خاموش کن. برایم خانوادهام، آسمان را پس بده. همان خانوادهای که بیرحمانه کشته شدند. آسمان سوراخ سوراخی که هنوز،از لای زخمهایش، نوری برای امید میتابد.
#به_قلم_خودم
#صفیه_گرجی