فرهنگی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

وصیتنامه آسمانی: شهید حسینعلی شوبکلایی، ستاره درخشان دیار بابل

15 آبان 1404 توسط صفيه گرجي

 

وصیتنامه آسمانی: شهید حسینعلی شوبکلایی، ستاره درخشان دیار بابل

“پدر و مادرم! قامتتان را بلند گیرید و ندای الله اکبر خمینی رهبر سر دهید…”

اینها تنها کلمات نیستند؛ اینها شعاری است که از جان برآمده و به خون نشسته است. شهید حسینعلی شوبکلایی، یکی از همین ستارگان درخشان است که در آسمان شهادت استان مازندران و شهر بابل تا ابد می‌درخشد. در سالروز عروج ملکوتی او، بار دیگر به وصیتنامه‌اش گوش می‌سپاریم تا چراغ راه امروزمان باشد.

شناسنامه شهید

· نام و نام خانوادگی: حسینعلی شوبکلایی

· نام پدر: ولی الله

· نام مادر: فضه شوبکلایی

· تاریخ تولد: ۱۲ آبان ۱۳۴۴

· تاریخ شهادت: ۱۵ آبان ۱۳۶۲

· محل شهادت: دیواندره

· آرامگاه: گلزار شهدای شوبکلا - بابل

وصیتنامه: پیام ماندگار یک سرباز امام زمان(عج)

شهید شوبکلایی در بخشی از وصیتنامه خود، خطاب به عزیزانش چنین می‌نویسد:

«پدر و مادرم! قامتتان را بلند گیرید و ندای الله اکبر خمینی رهبر سر دهید و سخن شهیدان راه خدا را به مردم برسانید و سخن شهیدان چیزی نیست جز پیروی از قرآن و خدا.»

او که خود یکی از آن شهیدان شده، رسالت خانواده و همرزمانش را یادآوری می‌کند: رساندن پیام شهیدان که چیزی جز بازگشت به قرآن و اطاعت از خدا نیست.

خطاب به مادر

«مادرم! مثل کوه آهنین استوار باش، در شهادت من صبر و استقامت پیشه کن و لحظه ای از نام و یاد خداوند غافل مباش. مادرم! هیچ موقع از رهبر دست نکشید، چون راه ما راه رهبر، و راه رهبر راه خدا می باشد و تا می توانید هر گامی که بر می دارید برای رضای خداوند تبارک و تعالی باشد.»

این جملات، عمق بینش و اعتقاد راسخ این نوجوان شهید را نشان می‌دهد. او از مادرش نمی‌خواهد که غمگین باشد، بلکه از او “استواری کوه آهنین” و “صبر” می‌طلبد. کلیدواژه اصلی او، “رهبر” است و پیوند ناگسستنی راه شهید، راه رهبر و راه خدا.

خطاب به برادران و همرزمان

«سفارش من به شما برادران این می باشد، راه مرا ادامه دهید … هر کجا که منافقین و این مزدوران آمریکایی را دیده اید به دهان آن ها بکوبید. سفارشم به کلیه برادران انجمن اسلامی و بسیج این می باشد، در راه ولایت فقیه بوده تا بتوانیم ادامه دهنده راه شهدا باشیم.»

او راه خود را مشخص می‌کند: “ادامه راه شهدا” از طریق “پایبندی به ولایت فقیه". این وصیت، سندی زنده بر این است که بسیج و انجمن‌های اسلامی، میراث‌داران راستین خون شهدا هستند و مأموریت دارند در برابر دشمنان (منافقین و مزدوران آمریکایی) ایستادگی کنند.

وصیتنامه شهید شوبکلایی، متنی ساده اما عمیقاً استراتژیک است. او “قرآن"، “رهبری” و “مبارزه با استکبار” را سه ضلع مثلث هویت انقلاب اسلامی می‌داند. شهادت او در منطقه دیواندره، نشان از حضور دلاور مردان مازندرانی در تمامی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل دارد.

 نظر دهید »

شهید جواد افراسیابی؛ افسر آهنینی که بر روی دو پا ایستاد، و با یک دست و یک پا به شهادت رسید

12 آبان 1404 توسط صفيه گرجي

 زندگینامه مختصر شهید جواد افراسیابی

شهید جواد افراسیابی از فرماندهان شجاع و ایثارگر اطلاعات و عملیات لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بود. او در طول دوران دفاع مقدس، مجروحیت‌های شدیدی را متحمل شد اما هرگز از پای ننشست.

· مجروحیت‌های سخت:

  · در عملیات تنگه حاجیان بر اثر اصابت مین، پایش از زیر زانو قطع شد.

  · در عملیات والفجر ۱ با اصابت گلوله دوشکا به دستش، دستش به طور کامل از کار افتاد.

· شهادت:

    با وجود از کار افتادن یک دست و قطع یک پا، در عملیات والفجر ۴ در منطقه ارتفاعات کانی‌مانگا و شهر پنجوین، به عنوان نیروی پیشرو در خط مقدم حاضر شد و در نهایت در ۱۲ آبان ۱۳۶۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

· ویژگی‌های برجسته:

  · پایداری و استقامت: با وجود مجروحیت‌های شدید، حاضر به ترک میدان نبرد نشد.

  · فرماندهی مؤثر: به عنوان معاون اطلاعات عملیات لشکر، نقش کلیدی در موفقیت‌های عملیاتی ایفا کرد.

  · ایثارگری: جان خود را تا آخرین لحظه برای دفاع از میهن و آرمان‌های انقلاب اسلامی فدا کرد.

سخن پایانی

شهید جواد افراسیابی، نماد مقاومت، ایثار و پایمردی در راه دفاع از ارزش‌های اسلامی است. یاد و خاطره او همچون دیگر شهدا، برای همیشه در تاریخ دفاع مقدس جاودان خواهد ماند.

 نظر دهید »

آخرین نامهٔ شهید عباس قندی

11 آبان 1404 توسط صفيه گرجي

آخرین نامهٔ شهید عباس قندی

📃 آخرین نامه شهید قندی که در تاریخ59/08/08 برای خانواده نوشت 

و روز بعد شهید شد که گویا وصیت نامه او باشد:

🌹سلام بر شهیدان،سلام بر پدر و مادری که زحمات زیادی برایم کشیده و حق فراوانی بر گردنم دارند، از آن روزی که من به اتفاق چند نفر دیگر که از بابل حرکت کردیم، چند روز در تهران وبعد به کرمانشاه رفتیم از کرمانشاه به گیلانغرب و تا بعد از عید قربان درآنجا بودیم،

از آنجا با بچه های سپاه نطنز به خوزستان عازم شدیم و چند روزی دراهواز و از آنجا به آبادان و الان چند روزی است که در سنگرهای آبادان و خونین شهر هستم و وضع سنگرهای این منطقه خوب است و سربازان بعثی عراق همیشه تصمیم به تصرف کردن شهر را دارند که نقشه های آنان نقش بر آب می شود،

 و به ناچار از بصره توپهای دور زن آنها در آنجا مستقر می باشد ، توپ خمسه خمسه و توپهای دیگر را به طرف شهر آتش میکشد و بر اثر زدن این توپها چند نفر زخمی و شهید میشوند و به امید خدا تا چند روز دیگر این مناطق به طور کلی از نیرو های بعثی پاکسازی می شود و حتی تا قلب عراق هم پیش خواهیم رفت انقلاب عراق را هم به پیروزی برسانیم و ماندن در این مناطق جنگی آنقدر برای روحیه خوب است که دیگر حد ندارد و همچنین ایمان کامل تر می گردد.

❤️شما ای پدر و مادر و شما ای برادر و خواهر و شما ای اقوام و افرادی که نتوانستید در این مناطق با دشمن در ستیز باشید، لااقل در هر جایی که هستید چه اوقات بیکاری و چه در سر نماز لحظه ای آرام ننشینید و از خدا و از امام زمان بخواهید که به رهبر عزیزمان امام خمینی ( ره ) طول عمر و سلامتی کامل و همچنین به تمام نیروهای مسلحی که برای حفظ اسلام و قرآن دفاع می کنند همه و همه را در پناه خودش محفوظ داشته و دشمنانشان را نابود گرداند 

و بالاخره من قصد دارم که تا پیروزی نهایی این منطقه و تا نگرفتن عراق و نرفتن به زیارت مرقد ائمه اطهار ، مخصوصا زیارت امام حسین ( ع ) در کربلا تا آنجا که خدا مرا یاری کند برنگردم و از نیامدنم ناراحت نباشید ، هر وقت به فکر من افتادید خود را به جای پدران و مادرانی که چند جوان که من خیلی از آنها پایین تر بودم از دست داده اند بیفتید تا ممکن است خیالتان کمی راحت بشود.

 

دیگر عرضی ندارم بجز سلامتی تمام اهل خانواده و همچنین سلامتی رهبر عزیزمان امام خمینی 

به امید پیروزی اسلام و تمام مسلمین جهان

مرگ بر صدام یزید کافر

 نظر دهید »

مردی که هر قدمش آیه‌ای از قرآن بود، روایت ایمان و آرامش شهید سپهبد حسین سلامی

05 آبان 1404 توسط صفيه گرجي

 مردی که هر قدمش آیه‌ای از قرآن بود، روایت ایمان و آرامش شهید سپهبد حسین سلامی

 

⚡ همان شب، وقتی به خانه رسید، خبر دادند که شرایط اضطراری است و باید در جلسه‌ای مهم شرکت کند. مثل همیشه با وضو راه افتاد. در مسیر، زیر لب آیه‌های سوره حمد را زمزمه می‌کرد.

به «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» که رسید، چند بار تکرارش کرد؛ انگار گفت‌وگویی عاشقانه میان او و پروردگارش در جریان بود. آرام بود، و از عمق دلش یاری می‌خواست.

خدا هم قول داده بود: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ» — و او یکی از همان یاوران بود.

✌️ انقلاب که پیروز شد، هجده سال داشت. جوانی از جنس ایمان و اراده؛ سرباز پابه‌رکاب امام خمینی. همان سال در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد، اما مسیرش تنها به درس ختم نمی‌شد. میدان جهاد، سنگر واقعی او بود.

قرآن، همراه همیشگی‌اش بود؛ نه فقط در کلام، بلکه در عمل. او با آیات زندگی می‌کرد، تصمیم می‌گرفت، و نیرو می‌گرفت. هر مأموریت، برایش امتحانی از ایمان بود، و هر بازگشت، شکری از سر رضایت.

او رفت، اما یادش ماند؛ یاد مردی که با قرآن نفس کشید و با قرآن پر کشید.

شهید سپهبد حسین سلامی، نمونه‌ای از انسان مؤمن و عمل‌گرا بود که ایمانش فقط در گفتار خلاصه نمی‌شد. او با قرآن زیست، با ایمان جنگید و با یقین رفت.

 

 

 نظر دهید »

مردی که همیشه نامرئی بود، روایتی از زندگی شهید سرلشکر حاج‌محسن باقری

05 آبان 1404 توسط صفيه گرجي

 

مردی که همیشه نامرئی بود، روایتی از زندگی شهید سرلشکر حاج‌محسن باقری

 

آدم‌هایی که در سکوت عمل می‌کنند، بی‌هیاهو، بی‌نام، اما پراثر. دشمن خیال می‌کند آن‌ها را شکست داده، حتی جشن پیروزی می‌گیرد؛ اما در نقطه‌ی اوج داستان، همان قهرمان پنهان از میان تاریکی‌ها ظاهر می‌شود و همه چیز را تغییر می‌دهد.

✌️ حاج‌محسن باقری یکی از همین قهرمان‌ها بود؛ قهرمانی که نویسنده‌ی زندگی‌اش خودش بود. از آن مردانی که نیازی به ساختن افسانه ندارند، چون زندگی‌شان خودِ داستان است.

🗓️ او در شهریور ۱۳۴۱ در دزفول به دنیا آمد؛ همان شهری که زیر باران موشک‌ها هم، ایستادگی را معنا می‌کرد. نامش را «محمدرضا» گذاشتند، اما وقتی در خرداد ۱۴۰۴ در تهران به شهادت رسید، روی سنگ مزارش نوشتند:

«شهید حاج‌محسن باقری» — نامی که برای دوستانش آشنا، و برای دشمنانش ناشناخته بود.

کودکی و نوجوانی‌اش را در کنار پدر گذراند؛ روزها در کشاورزی کمک می‌کرد و گاهی هم در ساختمان‌ها بنایی می‌کرد. نوجوان که شد، زمزمه‌های انقلاب در کوچه‌های دزفول پیچیده بود، و او نمی‌توانست بی‌تفاوت بماند. با آغاز جنگ تحمیلی، مسیر زندگی‌اش به سمت جبهه‌ها تغییر کرد.

در میدان‌های نبرد، بی‌ادعا جنگید، طرح‌ریزی کرد، عملیات‌ها را مدیریت کرد، و همیشه پشت صحنه‌ی پیروزی‌ها بود. نه به‌دنبال شهرت، که در پی انجام وظیفه‌ای الهی.

آن‌هایی که او را می‌شناختند، می‌گفتند: محسن باقری اهل دیده شدن نبود؛ اما همه چیز را می‌دید.

سال‌ها بعد، وقتی مأموریت‌های امنیتی و دفاعی او آشکار شد، تازه بسیاری فهمیدند در پس آرامش چهره‌اش، روحی بزرگ و مأموریتی سنگین پنهان بوده است.

او مردی بود که هیچ‌وقت دنبال دیده شدن نرفت، چون باور داشت دیده شدن فقط از آنِ خداست.

 

شهید سرلشکر محمدرضا نصیرباغبان، همان «قهرمان نامرئی» داستان ایران است؛ مردی که حضورش را همه حس کردند، حتی اگر نامش را ندانستند. او یادآور این حقیقت است که قهرمانی، یعنی انجام دادن بدون ادعا.

 نظر دهید »

شهادت‌طلبی؛ جوهره‌ی مقاومت در مکتب اسلام و اندیشه رهبری

01 آبان 1404 توسط صفيه گرجي

شهادت‌طلبی؛ جوهره‌ی مقاومت در مکتب اسلام و اندیشه رهبری

 

مقاومت و روحیه شهادت‌طلبی در اندیشه اسلامی

 

مبانی قرآنی و روایی

در قرآن کریم، جهاد و شهادت به‌عنوان یکی از ارکان ایمان و تقوا معرفی شده است. آیه 169 سوره آل‌عمران می‌فرماید: «و لا تحسبنّ الّذین قُتلوا فی سبیل‌اللّه أمواتاً بل أحياءٌ عند ربّهم یرزقون»، که نشان‌دهنده‌ی حیات معنوی شهدا در پیشگاه الهی است. همچنین، روایات متعددی از معصومین علیهم‌السلام وارد شده که بر فضیلت جهاد و شهادت تأکید دارند. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «شهادت در راه خدا، بالاترین درجه‌ی ایمان است».

 

جایگاه مقاومت در اندیشه مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری در بیانات خود بارها به اهمیت مقاومت در برابر دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی اشاره کرده‌اند. ایشان مقاومت را نه‌تنها در میدان نبرد، بلکه در عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی نیز ضروری دانسته‌اند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌فرمایند: «مقاومت، روحیه‌ای است که ملت‌ها را در برابر تهدیدات و فشارها مقاوم می‌سازد و این روحیه باید در همه‌ی ابعاد زندگی تقویت شود».

 

ویژگی‌های مؤمنان صابر در مسیر شهادت

مؤمنان صابر کسانی هستند که با ایمان راسخ و صبر جمیل در برابر سختی‌ها و مشکلات ایستادگی می‌کنند. آنها با توکل بر خداوند متعال، در مسیر جهاد و شهادت قدم می‌گذارند و هیچ‌گاه از اصول و ارزش‌های اسلامی خود عدول نمی‌کنند. امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا با صبر و استقامت خود الگویی برای همه‌ی مسلمانان در مسیر مقاومت و شهادت ارائه دادند.

 

نتیجه‌گیری

مقاومت و روحیه شهادت‌طلبی، از مؤلفه‌های اصلی فرهنگ اسلامی و انقلابی است که در قرآن کریم، روایات معصومین علیهم‌السلام، و اندیشه‌های مقام معظم رهبری به‌وضوح مورد تأکید قرار گرفته است. این ویژگی‌ها باید در جامعه‌ی اسلامی تقویت شده و به نسل‌های آینده منتقل گردد تا همواره در برابر تهدیدات و چالش‌ها مقاوم و پایدار بمانیم.

 

 

 

 نظر دهید »

سید ابراهیم؛ از کوچه‌های تهران تا آسمان حلب، روایت عاشقی شهید مصطفی صدرزاده

01 آبان 1404 توسط صفيه گرجي

سید ابراهیم؛ از کوچه‌های تهران تا آسمان حلب، روایت عاشقی شهید مصطفی صدرزاده

اول آبان، سالروز شهادت شهید مصطفی صدرزاده

🔻رهبر انقلاب درباره شهید صدرزاده فرمودند:

«این چهره برجسته بی‌شک یک الگوست برای جوانان امروز و فردا. اراده قوی، فهم درست، روحیه ایثار، شجاعت، خستگی‌ناپذیری، ادب، دل انباشته از محبت و صفا، و بسی دیگر از خصوصیات برجسته.

صحبت های حاج قاسم سلیمانی درباره ی شهید صدرزاده

من آن وقت دیر العدس دیدم که یک صدای خیلی برجسته ای(به گوش می رسد).

خب سید ابراهیم!

می دانید که صدایش خیلی مردانه بود ؛ مثل داش مشتی های تهران، خیلی صدای مردانه ای داشت. من پشت بیسیم نمی‌شناختم، سید ابراهیم کیست؟ گفتم: این کیست؟ این جوان تهرانی از کجا آمده (است؟)و در فاطمیون جای گرفته( است)

با حسین صحبت می کرد( شهید حاج حسین بادپا ) صبح که بچه ها برگشتند از دیر العدس در محله مان سوال کردم از حسین (شهید حاج حسین بادپا )گفتم: این سید ابراهیم کیست؟ با صدای کلفت و گنده صحبت می کرد.گفت: این (اشاره به سید ابراهیم )یک جوان باریک ،نحیف (می باشد.

سید ابراهیم خیلی لاغر( است) ؛من فکر می‌کردم با یک قدبلند چهارشانه گنده مواجه می شوم . یک جوان تو دل برویی بود(که) آدم لذت می برد نگاهش کند؛ من واقعاً عاشقش بودم ،واقعا عاشقش بودم .

آن وقت این جوان (را) چون(ما) راه نمی دادیم بیاید. رفت مشهد در قالب فاطمیون به اسم افغانی ثبت نام کرد و خودش را رساند.

این‌جا زرنگ به این می گویند به ما و امثال ما و کسان دیگر نمی گویند.زرنگ آن نیست که دنبال مال جمع کردن ،گول زدن مردم باشد.

زرنگ و با ذکاوت کسی است که این فرصت ها را این طوری به دست می‌آورد و بالاترین بهره را ازش می گیرد به این می‌گویند: زرنگ ، به این میگویند آدم باذکاوت.

خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پی کار می کند. خداوند دوست دارد کسی که در راهش جهاد می‌کند؛ اگر کسی خدا را داشته باشد،محبتش را ،عشقش را،عاطفه اش را در دل ها پراکنده می کند.

امثال سید ابراهیم با شکل سید ابراهیم تو خیابان های تهران خیلی زیاد است؛ اولین چیزی که سید ابراهیم را عزیز کرد که به این نقطه رساند ، این راه (بود).

 نظر دهید »

زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید مصطفی صدرزاده؛ از طلبگی تا فرماندهی در جبهه مقاومت سوریه

01 آبان 1404 توسط صفيه گرجي

زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید مصطفی صدرزاده؛ از طلبگی تا فرماندهی در جبهه مقاومت سوریه

شهید مصطفی صدر زاده متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ درشهرستان شوشتر استان خوزستان در خانواده ای مذهبی متولد شد. پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی و مادرش ازخاندان جلیله سادات هستند.

نتیجه‌ی ازدواج طلبه شهیدمصطفی صدر زاده در سال ۹۴ ، دختری ۷ ساله به نام فاطمه و پسری ۷ ماهه به نام محمّد علی است. شهید مصطفی صدر زاده با نام جهادی “سید ابراهیم” حدود چهار سال در حوزه علمیّه امام جعفر صادق تهران مشغول تحصیل بود.

او با وجود تحصیلات حوزوی به ادامه‌ی تحصیل در دانشگاه و در رشته ادیان و عرفان پرداخت. در همان دوران دانشجویی برای مبارزه، به سوریه اعزام شد.خصوصیات اخلاقی شهید مصطفی صدر زاده شهید صدر زاده به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقیّد بود و یکی از ویژگی‌های برجسته ‌ی ایشان، ادبشان نسبت به پدر و مادر بود.

در واقع در هر رتبه و مقامی که قرار گرفته بود، چه در زمان طلبگی و چه آن زمان که فرمانده در جبهه‌ی سوریه شده بود، هیچ گاه ادب نسبت به بزرگترها اعم از پدر، مادر و حتّی پدر بزرگ و مادر بزرگ را فراموش نمی‌کرد و امکان نداشت از منزل بیرون برود و بر گردد و دست پدر و مادر را نبوسد.

حرمت خاصّی نسبت به بزرگترها داشت و با کوچکترها الفت و مهربانی خاص داشت و همیشه احترام بزرگترها را نگه می‌داشت، به طوری که در مسجد محل، سنّتی را پایه گذاشت که کوچکترها دست بزرگترها را می‌بوسیدند و یک پایه گذار ادب خاص نسبت به بزرگترها بود.

نحوه ی شهادت شهید مصطفی صدر زاده

شهید مصطفی صدر زاده پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آرزوی خود، یعنی شهادت در راه خدا رسید.پیکر شهید در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفته است.

وصیت نامه شهید مصطفی صدر زاده

بسم‌رب‌ الشهدای و الصدیقین

شکر گزاری شهید از نعمات الهی

خدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست‌،‌ سپاس خدایی را که بر سر ما منّت نهاد و از میان این همه‌ مخلوق، ما را انسان خلق کرد، شکر خدایی را که از میان این‌ همه انسان، ما را خاکی مقدّس به نام ایران قرار داد و شکر خدایی را که به بنده پدر و مادر و همسر صالح عطا کرد و شکر بی‌پایان خدایی را که محبّت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده، توفیق داد تا در بسیج خادم باشم.

خدایا از تو ممنونم بی‌ اندازه که در دل ما محبّت سید علی‌ خامنه‌ای را انداختی تا بیاموزیم درس ایستادگی را، درس اینکه یزید‌های دوران را بشناسیم و جلوی آن‌ها سر خم نکنیم.

توصیه ی شهید به اطاعت از فرامین رهبری

از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیت‌نامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش‌ دهند، تا گمراه نشوند؛ زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است.

 نظر دهید »

از زندان الرشید تا پسران هور؛ روایتی واقعی از ایثار، اسارت و وفاداری

27 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

 از زندان الرشید تا پسران هور؛ روایتی واقعی از ایثار، اسارت و وفاداری

بهانه پخش سریال پسران هور

 

▫️کتاب «زندان الرشید»، نوشته محمدمهدی بهداروند، است. نویسنده در این کتاب، خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده در سال 67 و سال‌های اسارت وی در زندان‌های عراق را روایت می‌کند.

 

▫️کتاب «زندان الرشید» با روایت مقاومت خستگی‌ناپذیر سربازان ایران در جزایر مجنون به تاریخ، چهارم تیرماه سال 67، روز سقوط جزایر و تأثیرگذاری بسیار گسترده سردار شهید علی هاشمی آغاز می‌شود و با فرار سردار گرجی‌زاده و شهید هاشمی به نیزارهای جزیره مجنون ادامه می‌یابد. در همان حال با برخورد یک موشک هلی‌کوپتر بین این دو سردار دفاع مقدس جدایی افتاده و گرجی‌زاده بعد از 30 ساعت مخفی شدن، به اسارت عراقی‌ها در می‌آید.

 

▫️سردارگرجی‌زاده مدت چهارماه فرماندهی خود بر قرارگاه سپاه ششم را از عراقی‌ها مخفی می‌کنند و بعد از چهارماه لو می‌رود. بعد از لو رفتن، مورد بدترین شکنجه‌ها قرار می‌گیرد. عراقی‌ها او را به «زندان الرشید» که مخوف‌ترین زندان عراقی‌ها بوده منتقل می‌کنند و این‌گونه بود که او هشت سال اسارت خود را در این زندان به سر می‌برد.

 

🌷شادی روح شهدا و سلامتی رزمندگان اسلام صلوات

 نظر دهید »

وصیت‌نامه شهید رضا حسن‌پور، قائم‌مقام لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب، سلامی از دل میدان

26 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

وصیت‌نامه شهید رضا حسن‌پور، قائم‌مقام لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب، سلامی از دل میدان

وصیت‌نامه گرم و خداقوت‌گوی شهید رضا حسن‌پور؛ نامه‌ای از میان غرش توپ و دودِ عملیات به مردم، خانواده و رزمندگان—درس ایثار، توکل و رضای الهی.

🔹سلام؛ سلامى گرم از میان دود و آتش؛ سلامى گرم از میان غُرش توپ و تانک؛ سلامى گرم از میان ترکش خمپاره ‌ها؛ سلامى گرم و پُرمحبت؛ سلامى گرم از میان قلب هاى پاک، صاف و ساده و جان هاى برکف نهاده ی جوانان رزمنده؛

سلام بر مردم همیشه در صحنه؛ سلام بر مردم همیشه بیدار و هشیار و خنثى کننده ی نیرنگ منافقان و کفار و مشرکین؛ سلام بر مردمى که همیشه به یاد خدا و همیشه به یاد رزمندگان جبهه‌ هاى جنگ حق علیه باطل هستند. من به نوبه ی خود نمی دانم که چگونه از شما تشکر کنم.

 

🔸نمى‌ دانم چگونه این بخشش و ایثار شما را جبران کنم و نمى ‌دانم چگونه پس از برگشت از جبهه در میان شما سر بلند کنم؛ چرا که تا به حال آن طورى که سربازان امام حسین(ع) براى اسلام کار کردند، من کار نکردم و هیچ کارى نیز از دستم بر نمى ‌آید، جز این که دعا کنم.

خدایا! مرا نزد امام مهدى (عج) و نایب بر حقش امام خمینى و این مردم فداکار و با ایثار، روسیاه مگردان. اى خدا! دیگر بیش از این خجالتم مده که گوش هایم توانایى شنیدن این را ندارد که بشنود یک پیرزن هشت عدد تخم‌ مرغ خانه ‌اش را که همه چیز خانه اش است- براى رزمندگان به جبهه فرستاده است.

 

🔹اى مردم همیشه در صحنه! اى دوستان و آشنایان و اى خانواده‌ام! همه این را مى ‌دانید و بدانید که من خودم، اختیاراً به خدمت سپاه در آمدم و باز خودم، داوطلبانه به جبهه رفتم و این مطالب را براى تکبّر و غرور و منیّت نمى‌ گویم که شنیده بودم عده ‌اى از افراد مال پرست شایعه پراکنى مى‌ کنند که این جوان ها را به زور به جنگ مى ‌بَرَند!

در جواب این افراد باید بگویم: وقتى که من در اینجا از گناهانم کم مى‌ شود و به لقاءالله مى‌ رسم، پس چرا به زور بیایم؟ اگر سعادت داشته باشم، چه جایى از این جا بهتر؟! این را همه بدانید که من به جنگ نیامده‌ ام به خاطر غرور و تکبر و نه به خاطر ترس از آتش دوزخ و نه به خاطر خوب و راحت بودن در بهشت و نه به خاطر شهید شدن، که این نوع طرز فکر، شرک است.

 

🔸من به خاطر رضای خدا به جنگ آمده ‌ام؛ همین و بس! در ضمن، پدر یا برادرم مسؤول گرفتن حلالیت از طرف دوستان و آشنایان مى‌ باشند. هر کسى هم که از بنده طلبى دارد، مى‌‌تواند به خانواده ی این جانب مراجعه وصیت‌نامه شهید رضا حسن‌پور، قائم‌مقام لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب، سلامی از دل میدان و طلب خود را دریافت کند. این‌ها را مى‌‌گویم به علت این که وقت تنگ است؛ چون امشب، شب عملیات است. به امید پیروزى رزمندگان اسلام بر کفر.

 نظر دهید »

صالح جعفراوی، صدای خندان مقاومت، با هفت گلوله خاموش شد. اسرائیل او را شهید کرد، اما نتوانست روایتش را خاموش کند.

23 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

صالح جعفراوی، صدای خندان مقاومت، با هفت گلوله خاموش شد. اسرائیل او را شهید کرد، اما نتوانست روایتش را خاموش کند.

 

در میان چهره‌های رسانه‌ای مقاومت، صالح جعفراوی نامی بود که پس از انتفاضه ۷ اکتبر در دل‌ها جا گرفت. با همان جلیقه سرمه‌ای «پِرِس»، دندان‌های ارتودنسی و لبخندی که تمام صورتش را روشن می‌کرد، او نه فقط خبرنگار، بلکه چشم و صدای مردم غزه بود. در کنار وائل الدحدوح، معتصم مرتجی و أنس الشریف، صالح روایت‌گر جنایاتی بود که اگر نبودند، جهان در سکوت خبری اسرائیل غرق می‌شد.

 

در رمضان ۱۴۰۳، اسرائیل با انتشار تصویری از صالح در صفحه رسمی نخست‌وزیری، او را «نفوذی» خواند. موجی از تهمت و فحاشی در فضای مجازی به راه افتاد. اما ساعاتی بعد، همان منبع اعلام کرد که این‌ها «دروغ سیزده» بوده و صالح هیچ ارتباطی با اسرائیل ندارد. این عقب‌نشینی، نه‌تنها صالح را از زیر بار تهمت بیرون آورد، بلکه محبوبیتش را چند برابر کرد.

 

اما شب گذشته، خبر تلخ دیگری منتشر شد:  

«استشهاد الصحفی صالح جعفراوی»  

او در محله الصبره غزه، هنگام تهیه گزارش، با هفت گلوله از فاصله بسیار نزدیک به شهادت رسید. پیکر او با همان جلیقه خبرنگاری پیدا شد، در حالی که لبخندش هنوز در عکس‌ها زنده بود.

 

صالح، خبرنگار مستقل و مردمی، در روزهای سخت جنگ، با وجود آوارگی و گرسنگی، صدای ایستادگی مردم فلسطین بود. ویدیوهایش امید می‌داد، روایت‌هایش افشاگری می‌کرد، و حضورش در کنار کودکان و آوارگان، تصویر واقعی غزه را به جهان نشان می‌داد.

 

شهادت او، پس از آتش‌بس، نشان داد که حتی سکوت رسمی هم امنیت را برای صدای حقیقت نمی‌آورد. صالح جعفراوی، با لبخندش، با دوربینش، و با شجاعتش، تا آخرین لحظه ایستاد. و حالا، نامش در کنار شهدای رسانه‌ای غزه ثبت شده است؛ در کنار ۲۵۵ خبرنگاری که جانشان را برای حقیقت دادند.

 

 نظر دهید »

داستان شهادت دکتر هجرتی. شهادتی در بوی خردل؛ وقتی پزشکان در اتاق عمل سوختند!

16 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

داستان شهادت دکتر هجرتی. شهادتی در بوی خردل؛ وقتی پزشکان در اتاق عمل سوختند!

 

 

 

«صبح روز ۱۶ مهر ۱۳۶۶، آسمان سومار بوی سیر و سیب گندیده می‌داد.

این، بوی مرگ بود. بوی سلاح شیمیایی صدام. 💀

 

رژیم بعثی عراق در جنایتی دیگر، شهر مرزی سومار را با گازهای کشنده بمباران کرد.

اما فاجعه وقتی کامل شد که بمب شیمیایی دقیقاً کنار بیمارستان صحرایی ۵۲۸ سومار منفجر شد.

 

در این بیمارستان، ده‌ها مجروح جنگی روی تخت بودند و تیم پزشکی به سرپرستی دکتر هجرتی مشغول نجات جانشان.

 

و سپس، انتخاب میان مرگ و ایثار:

با شنیدن آژیر شیمیایی، همه به پناهگاه رفتند.

اما دکتر هجرتی و تیمش ایستادند.

آنها بین نجات جان خود و نجات مجروحی که روی تخت عمل بود،

دومی را انتخاب کردند.

 

نتیجه:

بمب شیمیایی فرود آمد و این فرشتگان سفیدپوش،

در حالی که ماسک جراحی بر صورت داشتند، ماسک گاز نه،

مظلومانه و سرافراز به شهادت رسیدند. 🤲

 

این حمله، نه یک نبرد، که نقض تمام معیارهای انسانی بود.

اما در میان این جنایت، قصه‌ی شهادت پزشکانی را داریم که تا آخرین ثانیه،

به سوگند هیپوکرات خود وفادار ماندند.

 نظر دهید »

معجزه‌ی عشق: شهیدی که پنج بار میزبان رهبر انقلاب بود!

10 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

معجزه‌ی عشق: شهیدی که پنج بار میزبان رهبر انقلاب بود!

پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کرد‼️🥺

 

شهید عبدالمهدی مغفوری که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد😍

 

شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد

 

شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود.

 

شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد.

 

شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش، دعای کمیل را می‌خواند.

شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. 

 

شهیدی که روی قالی‌های خانه نمی‌نشست و می‌گفت: نشستن روی این قالی‌ها مرا از یاد محرومان غافل می‌کند.

 

شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود “کسر کار” می زد و می‌گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم.

 

شهیدی که حاج قاسم سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار می‌کنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد، ما افتخار می‌کنیم به شهید مغفوری

 نظر دهید »

هفتم مهر؛ روز گرامیداشت فرماندهان شهید و پیشکسوتان دفاع مقدس

07 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

هفتم مهر؛ روز گرامیداشت فرماندهان شهید و پیشکسوتان دفاع مقدس

🌷روز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس

 

💠 به مناسبت شهادت جمعی از فرماندهان رشید قوای مسلح نظام اسلامی ایران، هفتم مهر ماه ، روز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس نامگذاری شده است. 

 

💠 در هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰ سانحه‌ای برای هواپیمای سی ۱۳۰ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران رخ داد که منجر به سقوط هواپیما گردید و طی آن سرداران رشید اسلام سرتیپ سیدموسی نامجو وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران، شهید یوسف کلاهدوز قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سرتیپ جواد فکوری مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک، سرلشکر ولی‌الله فلاحی جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی و محمدعلی جهان‌آرا فرمانده سپاه خرمشهر به همراه دهها تن از مجروحین جنگ که برای مداوا در حال انتقال به تهران بودند، به شهادت رسیدند. روح مطهرشان شاد یادشان گرامی راهشان پر رهرو باد.

این روز به نام روز پیشکسوتان هم نامگذاری شده است.

 نظر دهید »

سید حسن نصرالله؛ ستون خیمه مقاومت که آسمانی شد

05 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

سید حسن نصرالله؛ ستون خیمه مقاومت که آسمانی شد

ما سِر شده‌ایم؛

ما سَرد شده‌ایم؛

ما متوجه نیستیم که چه اتفاقی در این دو سال افتاده؛

سرعت آنقدر بالاست که نمی‌رسیم برایشان گریه کنیم؛

نمی‌رسیم به آن‌ها فکر کنیم؛

نمی‌رسیم به دیروز و امروز و فردا بیندیشیم …

 

شخصیت‌های بسیاری بزرگی را در طول دو سال گذشته از دست دادیم، اما بدون شک در این بین نام شهید سید حسن نصرالله و شهید سید ابراهیم رییسی بیش از بقیه رخ‌نمایی می‌کند؛

 

#سید_حسن، محورِ محور مقاومت بود؛

ستونِ وسط خیمه بود؛

تصور و تصویری از رفتنش نبود …

 

امروز که یک‌سال گذشته؛

هنوز فکر کردن به آن روز سخت است؛

روزی که خبر بمباران وحشتناک ضاحیه آمد؛

روزی که شاید برای اولین بار دل‌مان لرزید که می‌شود سید حسن هم نباشد؛

روز تلخ و سخت و بلندی که سید آسمانی شد …

 

اما بعد؛

فردا برای سید کاری کنیم؛

ساده از کنارش نگذریم؛

او برای توحید، برای اسلام، برای انسان و برای ایران خیلی زحمت کشیده بود؛

حداقل حقش این است که اسم و تصویرش در ایران بیشتر دیده شود …

برایش نذری بدهیم؛

ایستگاه صلواتی بزنیم؛

عکسش را پشت ماشین‌هایمان بگذاریم؛

نگذاریم بچه‌ها یادشان برود که زحمت چه بزرگانی باعث شده امروز پرچم توحید بلندتر و پررنگ‌تر از یک قرن پیش در دنیا به اهتزاز در بیاید …

 

برای سید حسن؛

برای آن مجاهد کبیر؛

رحمة الله علیه …

 نظر دهید »

حسین لشگری؛ ۲۶ سال صبر در اسارت

04 مهر 1404 توسط صفيه گرجي

 

حسین لشگری؛ ۲۶ سال صبر در اسارت

آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!… 

همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود.

او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت….  

اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود.

وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: 

«برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم.»

 سال‌ها در سلول‌های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.

 

حسین می گفت: بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!  

عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت‌ها از این مساله خوشحال بودم. 

این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم…

 

کتاب خاطرات دردناک/ ناصر کاوه

*ازکتاب خاطرات ۶۴۱۰ روز اسارت سرلشکر خلبان حسین لشکری*

 

 نظر دهید »

سالروز شهادت آیت الله مدنی(ره) دومین شهید محراب

20 شهریور 1404 توسط صفيه گرجي

سالروز شهادت آیت الله مدنی(ره) دومین شهید محراب

🌷 دومین شهید محراب، الگوی پارسایی و زهد و تقوا، حضرت آیت الله سید اسدالله مدنی در سال 1292 هجری شمسی در آذرشهر به دنیا آمد. وی با وجود این که خود از مقام والایی در علم و عمل برخوردار بود، از کسانی بود که به امام خمینی(ره) عشق می ورزید پیوسته از ایشان تبلیغ می کرد. سرانجام پس از 69 سال خدمت شایسته، در 20 شهریور سال 1360 در اثر انفجار نارنجک منافقان کوردل در محراب نماز جمعه به شهادت رسید.

 

 نظر دهید »

نگاهی به زندگی عمار؛ یار پابرجای پیامبر(ص) و علی(علیه‌السلام)

12 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

آشنایی با یکی از اصحاب ویژه‌ی رسول خدا(ص)

عمار بن یاسر، یکی از قدیمی‌ترین مسلمانان بود که به همراه پدر و مادرش (یاسر و سمیه) سخت‌ترین شکنجه‌های مشرکان مکه را تحمل کرد. او از یاران وفادار پیامبر(ص) و پس از ایشان، از همراهان صدیق امام علی(ع) بود. زندگی عمار سرشار از ایمان راسخ و مقاومت در برابر ستم بود. سرانجام، در جنگ صفین و در دفاع از حق، در سنی بالای ۹۰ سال به شهادت رسید.روایتی از پیامبر(ص) دربارهٔ شهادت او مشهور است که عمار را گروه حق میشناساند

 

 نظر دهید »

فرشته‌ای با پیراهن آبی؛ روایت نوجوانی که خرمشهر را فتح کرد

11 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

فرشته‌ای با پیراهن آبی؛ روایت نوجوانی که خرمشهر را فتح کرد

با الهام از حماسه‌ی شهید بهنام محمدی، نوجوان ۱۳ ساله‌ی خرمشهری،

شهید بهنام در تاریخ 12 بهمن ماه 1345 در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به‌دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار. در مقاومت خرمشهر به همراه سایر مدافعین حضور اثرگذاری داشت.بهنام می‌رفت شناسایی.

گاهی گیر عراقی‌ها می‌افتاد. چند بار گفته بود: «دنبال مامانم می‌گردم، گمش کردم.» عراقی‌ها فکر نمی‌کردند بچه 13 ساله برود شناسایی؛ رهایش می‌کردند.یک‌بار رفته بود شناسایی، عراقی‌ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند. وقتی بر می‌گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچ‌چیز نمی‌گفت فقط به بچه‌ها اشاره می‌کرد عراقی‌ها کجا هستند و بچه‌ها راه می‌افتادند.

 یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه 7 عراقی را اسیر کرده بود. شهر دست عراقی‌ها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا می‌شد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت می‌کردند.

خودش را خاکی می‌کرد. موهایش را آشفته می‌کرد و گریه‌کنان می‌گشت خانه‌هایی را که پر از عراقی بود به‌خاطر می‌سپرد. عراقی‌ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند. گاه می‌رفت داخل خانه‌ها پیش عراقی‌ها می‌نشست مثل کرولال‌ها از غفلت عراقی‌ها استفاده می‌کرد و خشاب و فشنگ و کنسرو برمی‌داشت.

خمپاره‌ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛ ناگهان بچه‌ها متوجه شدند که بهنام گوشه‌ای افتاده است و از سر و سینه‌اش خون می‌جوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، در 28 مهر 1359 پر کشید.

🕊️ فرشته‌ای با پیراهن آبی؛ روایت نوجوانی که خرمشهر را فتح کرد

(بهنام ۱۳ ساله؛ اسطورهٔ زرّین مقاومت)

 

 ✨ تولد یک اسطوره

 ۱۲ بهمن ۱۳۴۵، خرمشهر؛

 تولد ریزه چابکی که بازیگوشی‌اش، سلاح جنگ شد.

 🔸 در میدان نبرد

 - 🎭 هنرپیشه‌ای ماهر:

 مامانم گم شده…

 (نقش معصومیت = عبور از چک‌پوینت‌های عراقی)

 - 🕵️‍♂️ شناسایی زیر خاکستر:

 موهای آشفته + صورت خاکی = نقشه‌ی دشمن در جیب.

 - 🔫 شکارچی شب‌های خرمشهر

 با یک اسلحهٔ غنیمتی، ۷ عراقی را اسیر کرد.

 💔 وداع خونین

 ۲۸ مهر ۱۳۵۹، مدرسهٔ امیر معزی؛

 پیراهن چهارخانه‌اش غرق خون شد…

 اما خرمشهر، نامش را در سنگ‌ها حک کرد ✨

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

سرباز کوچک آقا: از مسگری تا شهادت، روایتی از حسن اکرمی

07 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

سرباز کوچک آقا: از مسگری تا شهادت، روایتی از حسن اکرمی

#زندگینامه‌از‌شهید

شهید حسن اکرمی در سوم فروردین‌ماه سال 1346 در خانواده‌ای فقیر متولد شد که پدر به شغل مسگری مشغول بود و مادر نیز دلسوزانه با لحاف‌دوزی و درآمد ناچیزی که داشت، کمک‌خرج خانه بود.

حسن نیز در این خانواده آموخته بود که باید باری از دوش پدر و مادری که همه زندگی خود را وقف فرزندان می‌کنند، بردارد و به همین دلیل پس از پایان تحصیل در مقطع ابتدایی، وارد مدرسه راهنمایی شد و سه ماه تابستان برای کار به شیراز می‌رفت تا حداقل مخارج تحصیل خود را فراهم کند.

حسن در سن 10 سالگی پدر را برای همیشه از دست داد و مجبور بود پا به پای مادر مخارج زندگی خانواده 5 نفره را بعد از پدر، تأمین کند. او بسیار خوش‌رو و خوش‌رفتار بود و دائماً از امام زمان(عج) صحبت می‌کرد و از صمیم قلب به آقا عشق می‌ورزید. در همه حال لبخندی بر لبانش نقش بسته بود و بهترین یار و غمخوار مادرش بود.

شهید حسن اکرمی در گوشه‌ای از وصیت‌نامه خود نوشته است: «امام زمان (عج) را از یاد نبرید که نامه اعمال ما هر هفته به دست آقا می‌رسد و نگذارید نامه اعمالتان جلوی آقا امام زمان سیاه باشد.»

 نظر دهید »

طلوع شجاعت در مرداد خونین

05 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

طلوع شجاعت در مرداد خونین

حماسه‌ای که توطئه‌ها را در هم شکست

در مرداد آتشین ۱۳۶۷، هنگامی که دشمن پنداشت پایان جنگ، پایان مقاومت ایران است، رزمندگان غیور در عملیات مرصاد، حماسه‌ای جاودانه آفریدند. با شجاعتی وصف، توطئه‌ی تاریک دشمن را در خونین‌کوه‌های سرپل‌ذهاب درهم کوبیدند.  

مرصاد تنها یک نبرد نبود؛ تابلوی عزت مردمی بود که با خون خود، درسِ تاریخی هرگز پشت ایران را خالی نکنید را بر صفحه‌ی جهان حک کردند. امروز، یاد آنان چراغ راه ماست.  

مرزهای این سرزمین، همواره با دل‌های آفتابی پاسدارانش پاسبانی می‌شود.  

 نظر دهید »

دلنوشته‌ای بر آستانه‌ی چهلمین روز ستاره شدنتان

04 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

دلنوشته‌ای بر آستانه‌ی چهلمین روز ستاره شدنتان

سلامی رفت… باقری رفت… طهرانچی رفت… 

اما طنین گام‌هایشان نه در خاک که در روح این سرزمین می‌تپد.  

چهل روز از آن دوازده شبِ آتش گذشت.  

چهل روزی که هر صبح، خورشید را با یادِ قامت‌های استواری بوسیدیم  

که یا در میدانِ سربلندی ایستاده بودند…  

یا در آزمایشگاه‌های روشنایی.  

سرداران؛ کوه‌های فروخفته  

باقری، سلامی، رشید، حاجی‌زاده…  

شما که صف‌های دشمن را با «ایمان» می‌شکستید،  

این بار، شهادتتان صف‌های ما را جاودانه کرد.  

سینه‌هایتان سپر بود؛ نه برای خود، که برای شعله‌ی هستی یک ملت.  

شما نرفتید؛  

فقط نقش خاکریزها را بر پیشانی تاریخ کاشتید.

 

 دانشمندان؛ اختران خاموش‌ناشدنی  

طهرانچی، عباسی، مینوچهر، ذوالفقاری، فقهی، مطلبی‌زاده…  

شما که با قلم‌هایتان از اتم، «اقتدار» می‌ساختید،  

در آن روزهای سیاه، خون‌هاتان از فرمول‌ها گفت:  

هر میکروسکوپ، یک چشم‌بینا شد  

و هر معادله، سنگری بر ضد خیانت. 

آزمایشگاه‌های خاموش‌تان اکنون زمزمه می‌کنند:  

«شهادت، آخرین پروازِ پرنده‌های علم بود…»  

 

خاکریز چهل‌روزه  

آن دوازده روز، دشمن پنداشت با ترورِ بهترین‌ها،  

درختِ ایران را از ریشه می‌کَنَد.  

غافل از آن که:  

خون سرداران، بذر هزاران سربدار کاشت  

و اشکِ دانشمندان، نهال‌های علم را سیراب کرد. 

تهران لرزید… اما هر لرزه، دیواری از «غیرت» بالا برد.  

 

امروز چهل‌مین روز شهادت‌تان است؛  

نه پایان غم، که آغاز رویش هزاران سلامی، هزاران طهرانچی از خاکِ خون‌خوردۀ میهن.  

پشتِ هر سرباز، قامت سلامی را می‌بینم  

و در هر آزمایشگاه، نگاه طهرانچی را…  

آغاز پیمان

سرداران! دانشمندان!  

شما رفتید تا بمانید.  

میدان‌ها هنوز از طنین فریادتان لبریز است  

و دفترهای فرمول‌ها، با خط خونتان امضا شده‌اند.  

چل‌ستون مقاومت بر مزارتان می‌روید  

و ما…  

سوگوارِ رخوت نیستیم؛  

سربازان عهدی‌ایم که با خون شما مُهر خورد.

 نظر دهید »

در چهلمین روز فراق؛ یاد سرداران و دانشمندان هسته‌ای شهید

04 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

 

#در چهلمین روز فراق؛ یاد سرداران و دانشمندان هسته‌ای شهید

چهل روز از آن روزهای تلخ می‌گذرد. روزهایی که خاک ایران، عزیزانی را در آغوش کشید که هم از جانش دفاع می‌کردند و هم برای پیشرفتش تلاش می‌کردند. در آن حمله‌های دردناک، ما سرداران بزرگواری مثل: سرلشکر باقری، سرلشکر سلامی، سرلشکر رشید و سردار حاجی‌زاده را از دست دادیم. مردانی که سال‌ها سینه‌ی سپر کرده بودند تا امنیت این مرز و بوم حفظ شود.

همچنین، دانشمندان گرانقدری را از دست دادیم که چراغ علم و پیشرفت ایران بودند؛ استادانی چون دکتر محمدمهدی طهرانچی، دکتر فریدون عباسی، دکتر عبدالحمید مینوچهر، دکتر احمدرضا ذوالفقاری، دکتر سید امیرحسین فقهی و دکتر اکبر مطلبی‌زاده. این بزرگان، به جای اسلحه، با قلم و دانش و تحقیق می‌جنگیدند. آزمایشگاه‌ها و دانشگاه‌های ما، خانه‌ی دومشان بود. چه دردناک است که مراکز علم و دانش، هدف حمله قرار گیرند و این ذخیره‌های ارزشمند ملت، به شهادت برسند.

تهران و چندین نقطه دیگر ایران، در آن دوازده روز تاریک، لرزید. دشمن خیال کرده بود با از بین بردن این چهره‌های بزرگ، می‌تواند اراده‌ی ملت ایران را بشکند. اما غافل بود که خون پاک این شهیدان، نهال مقاومت و عزم را در دل این سرزمین، محکم‌تر و ریشه‌دارتر می‌کند.

امروز، چهلمی روز غم بزرگمان است. غم از دست دادن بهترین‌هایمان. دل‌ها هنوز سنگین است. اما در این چهل روز، یک چیز برای همه‌ی ما روشن‌تر شده: راهی که این عزیزان رفتند، راه درستی بود. راه دفاع از میهن و تلاش برای پیشرفت آن.

ای سرداران دلاور و ای دانشمندان عزیز! شما رفتید، اما یادتان، راهتان و آرمان‌هایتان، همیشه زنده است. نگاه‌های جوانان این سرزمین، هنوز به عکس‌های شما خیره است و قدم‌هایشان، بر مسیری که شما آغاز کردید، استوارتر از همیشه حرکت می‌کند. خون شما، چراغی شد تا راه برای ادامه‌دهندگان، روشن‌تر باشد.

یادتان گرامی، راهتان پررهرو باد

روح‌تان شاد و آرام در جوار رحمت الهی 

 نظر دهید »

۵ صفر؛ روزی که آه از سینه‌ی کوچکِ خرابه‌های شام برخاست

03 مرداد 1404 توسط صفيه گرجي

 

۵ صفر؛ روزی که آه از سینه‌ی کوچکِ خرابه‌های شام برخاست…  

آن شب شام  

در سکوتِ سنگینِ خرابه‌ها، دخترکی سه‌ساله، سرِ بریده‌ی پدر را دید.  

دلش شکست، صدا در گلو شکست و جانِ نورانی‌اش به ملکوت پیوست.  

رقیه(س)؛ کوچکترین شهیدِ راهِ حسین(ع).  

چرا ۵ صفر

اگرچه برخی منابع ۳ صفر را ذکر کرده‌اند، اما روایت مشهور و مراسم عزاداری در ۵ صفر برگزار می‌شود.  

گلوله‌ای به نام فراق 

شهادتش نه از تیغ، که از فراقِ اباعبدالله(ع) بود.  

در اسارتِ شام، آن‌قدر ناله زد تا به پدر پیوست.  

 

مزارش کجاست

همان خرابه‌ی شام که جان داد، مزارش شد.  

امروز حرمش در دمشق، پناهگاهِ دل‌های شکسته است.  

ای دخترِ سرزمینِ عاشورا!  

تو یادگاری که سوختن برای حق را،  

حتی در خُردسالی معنا کردی.  

 

 

 نظر دهید »
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

فرهنگی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • تربیت در نهج البلاغه
  • حدیث روز
  • معرفی منابع
  • سیاسی
  • شبهات
  • مناسبت روز
    • ماه رجب
  • معرفی بازی مدافعان حرم
  • #سردار
  • عاشقانه
  • زندگی ایده‌آل
  • قانون رهایی
  • دنیای نوجوانان
  • مدیریت زمان
  • سبک زندگی
  • #امام حسین_اربعین
  • حکایت
  • حکایت
  • دانستنی‌ها
  • ماه رجب
  • معرفی کتاب با موضوع قرآنی
  • معرفی کتاب با موضوع انقلاب اسلامی
  • کودک پروری
  • دلنوشته در مورد امام زمان
  • تفسیر قرآن
  • مقاله کوتاه
  • #ترفندهای_خانداری
  • بیانات رهبر
  • دعا
  • مناسبت روز در تقویم
  • امام زمان
  • دلنوشته
  • ضرب‌المثل
  • سخنان نویسندگان
  • #اخلاق_اسلامی
  • کلام قرآن
  • اعمال مخصوص
  • سخنان امام خمینی
  • نامه نمادین
  • برگی از تاریخ
  • #به_عشق_مولا_علی
  • سخن بزرگان
  • غدیر
  • روانشناسی
  • تورات
  • طنزانه
  • همسرانه
  • محرم و تهاجم
  • متن عرفانی، انگیزشی
  • مقتل خوانی
  • امام حسین
  • ولایت‌فقیه
  • شعر برای رهبری و کشور
  • حدیث، تفسیر حدیث،#به قلم خودم
  • قلم خودم
  • صحیفه سجادیه
  • سواد رسانه‌
  • تحلیل به قلم خودم
  • دلایل فاجعه کربلا
  • امام سجاد
  • شهادت
  • فقط خدا
  • عفاف و حجاب
  • بیداری از غفلت
  • مناسبت روز
  • عرفان‌های نوظهور
  • نماز آیات
  • امام حسن
  • خبر
  • ذکر
  • فقه
  • #حدیث قدسی
  • #سواد رسانه‌
  • تلنگر
  • بحث روز
  • آموزش
  • حضرت زهرا
  • مادر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

نظرسنجی سریع

نظرسنجی # یافت نشد.

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس