روز گذشته، نیمه شعبان بود
روز گذشته، نیمه شعبان بود؛ روزی که آسمان و زمین به خاطر تولد موعود، لبخند زدند.
روز گذشته، نیمه شعبان بود؛ روزی که قلب تاریخ به تپش افتاد و جهان با ولادت حضرت مهدی (عج)، موعود آخرالزمان، روشنتر شد. روزی که یادآور وعدهی خداوند است؛ وعدهای که روزی محقق خواهد شد و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد.
شهرها و روستاها غرق در نور و شادی بودند. چراغها روشن شدند، کوچهها آذین بسته شدند و صدای ذکر و دعا از هر سو به گوش میرسید. کودکان با گلهای نرگس در دست، همراه با زنان و مردان با صدای بلند ذکر “اللهم عجل لولیک الفرج" را فریاد میزند و فضا را پر کردند و همه با هم، تولد آن عزیز غایب را جشن گرفتند.
اما در میان این همه شادی، یک سکوت عمیق هم بود. سکوتی که از دلهای منتظر برمیخاست. دلهایی که میگفتند: “امروز تولد اوست، اما او کجاست؟” دلهایی که میگفتند: “ما این همه شادی میکنیم، اما چرا او در کنارمان نیست؟” دلهایی که میگفتند: “ای کاش امروز، نه تنها جشن تولدش، که جشن ظهورش بود."
روز گذشته، نیمه شعبان بود؛ روزی که یادآور انتظار بود. انتظاری که نه تنها یک حس، که یک مکتب است. انتظاری که به ما میگوید: “هر چقدر هم که دنیا تاریک شود، هر چقدر هم که ظلم و ستم بیداد کند، پایان راه، روشنایی است."
روز گذشته، نیمه شعبان بود؛ روزی که به ما یادآوری کرد که ما تنها نیستیم. او، حضرت مهدی (عج)، هرچند غایب از نظر، اما حاضر در قلبهاست. او میداند که ما چقدر دوستش داریم. او میداند که ما چقدر منتظرش هستیم.
روز گذشته، نیمه شعبان بود؛ روزی که به ما آموخت که شادیهایمان را با یاد او عجین کنیم. چراغانیهایمان را با امید به ظهورش روشن نگه داریم و دعاهایمان را با نام او زنده کنیم.
اللهم عجل لولیک الفرج