قرآن؛ امام زنده و ماندگار (تبیین معیار نزدیکی و دوری از قرآن در کلام امام حسن مجتبی علیه السلام)
قَالَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ): «مَا بَقِيَ فِي الدُّنْيَا بَقِيَّةٌ غَيْرَ هَذَا الْقُرْآنِ فَاتَّخِذُوهُ إِمَامًا يَدُلُّكُمْ عَلَى هُدَاكُمْ، وَإِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَإِنْ لَمْ يَحْفَظْهُ، وَأَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ وَإِنْ كَانَ يَقْرَأُهُ.»
امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمود: «در دنیا چیزی باقی نمانده مگر این قرآن. پس آن را پیشوا و امام خود قرار دهید تا شما را به راه هدایتبخش خویش رهنمون سازد. بیگمان سزاوارترین مردم به قرآن، کسی است که به آن عمل کند، گرچه آن را حفظ نکرده باشد. و دورترین مردم از قرآن کسی است که به آن عمل نکند، اگرچه قاری (و حافظ) آن باشد.»
منبع روایت: ارشاد القلوب،دیلمی، ج۱، ص۱۰۲.
تفسیر روایت
این روایت نورانی از امام حسن مجتبی (علیه السلام) که در منابع معتبر شیعی مانند «ارشاد القلوب» نقل شده، نگاهی ژرف و کاربردی به جایگاه قرآن کریم ارائه میدهد. تفسیر این کلام بر چند محور کلیدی استوار است:
1. قرآن؛ تنها باقیمانده حقیقی: تعبیر «مَا بَقِيَ فِي الدُّنْيَا بَقِيَّةٌ غَيْرَ هَذَا الْقُرْآنِ» اشاره به یک حقیقت غایی دارد. در جهانی که همه چیز فانی و در گذر است، تنها حقیقت ماندگار و نسخه نجاتبخش، قرآن کریم است. این مفهوم با آیاتی مانند «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر: ۹) که حفظ ابدی قرآن را تضمین میکند، و نیز روایات بسیاری که قرآن را «عُرْوَةُ الْوُثْقَى» (دستاویز استوار) و ثقل اکبر معرفی میکنند، هماهنگی کامل دارد.
2. قرآن به مثابه «امام»: دستور حضرت به «فاتَّخِذُوهُ إِمَامًا» نقطه اوج این روایت است. در فرهنگ شیعی، «امام» تنها یک پیشوا نیست، بلکه تبیینکننده راه، زداینده تاریکیها و معیار حق از باطل است. پذیرش قرآن به عنوان امام، به معنای تسلیم محض در برابر فرامین آن، تمسک به آموزههایش در تمام شئون زندگی، و رجوع به آن در همه حوادث و پیشامدهاست. این نگاه، تفسیر عملی آیه «اتَّبِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ» (اعراف: ۳) است.
3. معیار حقانیت: عمل، نه صرف حفظ یا قرائت: امام (ع) معیار نزدیکی به قرآن را به روشنی بیان میفرماید: «أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ». این بخش، پاسخ قاطع به یک انحراف رایج در همه اعصار است که گاه ظواهر قرآن (مانند حفظ یا قرائت زیبا) بر باطن و عمل به آن ترجیح داده میشود. عمل به قرآن، یعنی پیادهکردن حدود، اخلاق، احکام و معارف آن در زندگی فردی و اجتماعی. در مقابل، «أَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ وَإِنْ كَانَ يَقْرَأُهُ». این هشداری عظیم برای قاریانی است که قلب و عملشان با آیات قرآن همراه نیست. این مفهوم به وضوح در آیاتی مانند «كَبِرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ» (صف: ۳) و روایات متعدد از اهل بیت (علیهم السلام) درباره «خَصْمَانِ یَتَخَاصَمَانِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: قُرْآنٌ وَ رَجُلٌ» (دو disputant در قیامت: قرآن و کسی که به آن عمل نکرده) بازتاب یافته است.
4. پیوند ناگسستنی قرآن و عترت: با توجه به سایر روایات شیعی، این تأکید بر «عمل به قرآن» و انتخاب آن به عنوان «امام»، بدون مراجعه به مفسران راستین آن - یعنی اهل بیت (علیهم السلام) - ممکن نیست. بر اساس حدیث ثقلین، قرآن و عترت هرگز از هم جدا نمیشوند. بنابراین، «اتخاذ قرآن به امامت»، در منظومه فکری شیعه، مستلزم تبعیت از امامانی است که مبیّن و مجری واقعی قرآن هستند. عمل بدون شناخت، خود میتواند موجب گمراهی شود.
خلاصه تفسیر: این روایت، قرآن را تنها میراث ماندگار الهی معرفی میکند و فراتر از تلاوت و حفظ ظاهری، بر «امامسازی» و «عمل» به آن تأکید میورزد. ارزش واقعی انسان به میزان عمل او به قرآن است، نه میزان قرائتش. این کلام، چراغ راهی برای همه مسلمانان است تا قرآن را از حصار الفاظ به گستره زندگی منتقل کنند.