خاک خون بر چهره شهید عباسی؛ تصویر تکرارشدهٔ شهادت در چهل سال مقاومت
خاک خون بر چهره شهید عباسی؛ تصویر تکرارشدهٔ شهادت در چهل سال مقاومت
سکوتم را شکست. اشک و بغض، راه بیمارستان را بر من و آرمیتا دشوار کرده بود. انگار زمان به روز شهادت داریوش بازگشته بود: همان بیمارستان، همان اورژانس…
نیازی به راهنما نداشتم. این مسیر را قبلاً پیموده بودم؛ این درد را کشیده بودم.
ضحی و خانم دکتر قاسمی (همسر شهید شهریاری) را دیدم. آغوشهایمان در گریههای تکراری گره خورد. پرده را کنار زدم. همسر شهید عباسی روی تخت اورژانس بود. بغضم ترکید. جایمان عوض شده بود: چهارده سال پیش، من بستری بودم و او آمده بود؛ امروز او دراز کشیده بود و من ایستاده بودم…
همسر و دختر شهید علیمحمدی آمدند. بعد همسر شهید احمدی روشن. جمعمان کامل شد.
از این تکرارها متنفرم!
دکتر عباسی در اوج اندوه، صبور بود. حتی به ما دلداری میداد. از ضحی پرسید: «بابا چه شکلی بود؟»
– صورتش خاکی بود… کمی دودی.
– یادت میآید؟ آن عکسِ روز آزادسازی خرمشهر… موها و صورتش خاکی بود. همیشه به فریدون میگفتم: «تصور شهادتت، دقیقاً آن تصویر است.»
ضحی با چشمان نمناک و صدایی از پشت بغض تأیید کرد: «بابا دقیقاً شبیه همان عکس بود…»
ضحی اصرار داشت مادرش پیکر پدر را در سردخانه ببیند. ما همسران و دختران شهدا، همراهشان شدیم. پشت در سردخانه شرط گذاشتند: «فقط همسر شهید و دو همراه.»
من سومین نفر بودم.
کشو را بیرون کشیدند.
دکتر عباسی را هرگز اینگونه ندیده بودم. نیمی از صورتش در خون و خاک، نیم دیگر خاکی… درست شبیه عکس خرمشهر. درست مطابق تصویری که همسرش سالها در ذهن داشت…
عکسهای تاریخی، شهید عباسی را در آزادسازی خرمشهر نشان میدهد؛ پس از ۳ شبانهروز بیخوابی. او که در شکستن حصر آبادان و آزادی خرمشهر نقش کلیدی داشت، باید زنده میماند تا مسیر پیروزیهای بعدی ایران را هموار کند. و چهلوسه سال بعد، در خردادی پرحادثه، خداوند مرگش را شهادت نامید.
عبدالرضا داوری و علیرضا پورمسعود، متهمکنندگان این دانشمند شهید، کماکان تحت سکوت دستگاههای امنیتی و قضایی به افتراهای خود ادامه میدهند.