حضرت مریم(ع) و حضرت عیسی(ع) در قرآن؛ برگزیدگی، برتری و حقیقت ماجرای صلیب
حضرت مریم(ع) و حضرت عیسی(ع) در قرآن؛ برگزیدگی، برتری و حقیقت ماجرای صلیب
حضرت مريم (ع) برگزيده زنان و مردان است
در آيه شريفه «و اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين» (آل عمران : ۴۲)؛ و هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. لفظ (اصطفاء) دوبار تكرار شده است، تكرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت نسبت به زنان است، ولى اصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن استفاده مى شود كه حضرت مريم (ع) از ميان زنان و مردان برگزيده شده است.
آيا حضرت مريم (ع) از حضرت زهرا (ع) نيز برتر بود؟
در روايات به نقل از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آمده است: مريم سيدة نساء عالميها و اما ابنتى فاطمه فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الآخرين.
يعني مريم (ع) سرور زنان زمان خود بود ولى دخترم فاطمه (ع) سرور زنان تمام عالميان از اولين تا آخرين است.
حضرت عيسي (ع) به دار آويخته نشد
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقينا ( نساء ۱۵۷ )
(و گفتارشان كه: ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم! در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مىكنند و قطعاً او را نكشتند.)
يهوديان اختلاف كردهاند در اينكه عيسى (ع) را به چه شكلى كشتند، آيا او را به دار آويختند؟ و يا كشتند و به دار نزدند؟ شايد اينكه در آيه مورد بحث اول فرموده كه گفتند: ما او را كشتيم و سپس از كشتن و به دار زدن او سخن گفته و فرموده: نه او را كشتند و نه به دارش زدند، براى اين بوده كه چون مقام، مقام رد ادعاي آنان بوده، خواسته همه اقسام دعوى آنان را رد كند، بطورى كه ديگر هيچ ترديدى نماند.
آرى از آنجا كه دار زدن نوع خاصى از شكنجه دادن به مجرمين بوده و در همه موارد ملازم با قتل نبوده، لذا اگر اين كلمه بيان نداشته باشد كشتن به ذهن تبادر نمىكند بلكه شنونده احتمال مىدهد كه او را زنده به دار زده و زنده هم پائين آورده باشند و چون خود يهوديان در كيفيت كشتن عيسى (ع) اختلاف كردهاند، لذا در آيه شريفه كافى نبود بفرمايد: او را نكشتند، چون ممكن بود يهوديان اين كلام خدا را تاويل نموده،
بگويند: بله او را بطور عادى نكشتيم بلكه به دارش آويختيم، به همين جهت خداى سبحان بعد از آنكه فرمود: «او را نكشتند» اضافه كرد كه: «و به دارش نياويختند» تا كلام حق صراحت را اداء كرده باشد و بطور نص صريح فهمانده باشد كه عيسى به دست يهوديان از دنيا نرفته، نه به كشتن و نه به دار آويخته شدن، بلكه امر بر يهود مشتبه شد و غير مسيح را به خيال اينكه مسيح است گرفتند و كشتند و يا به دار زدند و اين واقعه خيلى هم بعيد نيست بلكه امرى عادى است،
چون در جوامع وحشى مخصوصا در موقعى كه اجتماع هجوم مىآورند تا شخص مورد نظرشان را به قتل برسانند بسيار مىشود كه در اثر غوغا مجرم حقيقى گم مىشود و غير مجرم به جاى مجرم كشته مىشود و اتفاقا در داستان عيسى (ع) مباشرين قتل اطرافيان آن جناب نبودند تا او را به خوبى بشناسند بلكه لشگريان روم مباشر اين عمل شدهاند و معلوم است كه روميان معرفتى كامل به حال و وضع آن جناب نداشتهاند پس ممكن است كه شخص ديگرى را دستگير كرده و به قتل رسانده باشند و با اين حال در روايات آمده كه خداى تعالى قيافه و شكل مسيح (ع) را بر شخص ديگر انداخت و اين باعث شد كه او را بگيرند و به جاى عيسى (ع) به قتل برسانند.