کوثر افرینش از زبان مادرش
24 اسفند 1395 توسط صفيه گرجي
وقتی دخترم به دنیا امد .نور وجودش خانه را پر کرد .گویا از خانه های مکه هم فراتر رفت .احساس کردم نور وجوداو دنیا را پر خواههد کرد وهمه جا را فرا خواهد گرفت .می دانستم این دختر موجودی اسمانی و بهشتی است .
در این هنگام با ورود ده تن از حوریان بهشتی بر شکوه ان جمع افزوده شد .انها با ابراق های بهشتی که از اب کوثر پر شده بو امدن و گفتند :<کوثر>را باید در این ب شستشو داد او را غسل دادند.
سپس از کودک خواست تا با انان حرف بزند .
خدای من !گویا من مریم شده بودم .این بار دختر من به سخن امد شهادت می دهم که جز الله معبودی نیست .
حوریان بهشتی به هم تبریک گفتند .انان به من خبر دادن که میلاد او به اهل اسمان بشارت داده اند و پس از ان نوری در اسمان ظاهر شد ه است از این رو در اسمان نام او زهرااست من کودک را با شادمانی در اغوش گرفتم وازشیره جانم به او نوشاندم