وَ انظُر إِلَینَا نَظرَةً رَحِیمَةً
در وادی عشق و انتظار، آنچه سزاوارِ طلب است، نه نگاهِ حسرتبار ما به قلههای جلالتِ حضرتش، که اشتیاقِ نگاهِ الطافآمیز اوست به این دلدادگان خاکی. چه زیبا سرودهاند در نوای سوزناک ندبه: «وَ انظُر إِلَینَا نَظرَةً رَحِیمَةً»! این است نهایتِ آرزویِ سالکانی که در محرابِ انتظار، به جای اصرار بر دیدنِ جمالِ موعود، در پی آنند که آینهوار، انعکاسِ نورِ نظرِ او شوند.
آری، آن امامِ همام که مشرقِ انوارِ الهی است، بر همهچشم دارد، اما چه تفاوت است میان دیدنِ ظاهری و نگریستنِ از سرِ رحمت؟ همان تفاوتی که میان آفتابِ بیرخنه بر بیابانهاست با قطرهاشکی که بر گلوی غنچهای میچکد و جان میبخشد. ما نه در پی نگاهِ عادی، که طالبِ لحظهای از آن تأملِ ویژهایم که دلهای غبارگرفته را صیقل دهد و هستی را به شکوفههای معنویت آراسته کند.
اینجا سخن از تحوّلی است در نگاهِ منتظر؛ نه نگاهِ حسرت به افقهای دور، که پاکسازیِ آینهی دل تا شایستهی تجلّیِ انوارِ آن یگانهی دوران شود. دعایِ «نَظرَةً رَحِیمَةً» فریادی است از ژرفایِ جانِ عارفانی که میدانند: توفیقِ دیدار، نه در پرتوِ چشمانِ جسم، که در روشناییِ دلهایی حاصل میشود که چون شمع، پیش از آنکه ببینند، سوختهاند تا نورِ محبوب در آنها تابیدن گیرد.
پس بیایید نه به تماشایِ قلهها بنشینیم، که خویشتن را به دامنههایی برسانیم که نگاهِ کریمانهی او، چون بارانِ رحمت، بر جانهای عطشانمان جاری شود. این است هنرِ انتظار؛ ساختنِ خویش به مثابهی آینهای که اگر امروز، گردِ غربت بر آن نشسته، فردا با نسیمِ ظهور، چنان درخشان شود که تصویرِ یار را در خود بیابد…