واقعیت محققنشده؛ خطای پنهان در تحلیلهای روزمره ما
واقعیت محققنشده؛ خطای پنهان در تحلیلهای روزمره ما

خیلی وقتها در زندگی روزمره یا حتی در بحثهای جدیتر، جملاتی به زبان میآوریم که در ظاهر منطقیاند اما در عمق، یک خطای پنهان دارند. مثلا:
«تو که این همه ورزش میکنی، چرا هنوز اضافه وزن داری؟»
«کلاس زبان رفتی، چرا زبانت ضعیف است؟»
«این قانون هم اجرا شد، ولی مشکل هنوز هست.»
در همه این مثالها، یک فرض ضمنی غلط وجود دارد: اینکه انجام یک اقدام (ورزش، کلاس زبان، قانون جدید) حتما باید نتیجه نهایی دلخواه ما را به همراه بیاورد.
واقعیت محققنشده یعنی چه؟
پاسخ درست این است: «از کجا میدانی اگر این کار انجام نمیشد، وضعیت بهتر از الان بود؟»
شاید اگر ورزش نمیکردیم، وزنمان از این هم بالاتر میرفت. شاید اگر سیاست کنترلی نبود، آلودگی هوا بدتر از شرایط فعلی میشد. و البته شاید هم تغییری نمیکرد یا حتی بهتر میشد. نکته کلیدی این است: ما نمیدانیم.
این همان چیزی است که اقتصاددانان و پژوهشگران آن را واقعیت محققنشده مینامند.
چرا این خطا رایج است؟
ذهن ما به طور طبیعی فقط وضعیت موجود را میبیند و نمیتواند همزمان سناریوی جایگزین (اگر فلان کار انجام نمیشد) را تصور کند. به همین دلیل به سرعت قضاوت میکنیم و به نتایج سطحی میرسیم.
راه علمی چیست؟
برای دانستن «اگر این کار انجام نمیشد چه میشد»، باید از روشهای علمی کمک گرفت. در علوم طبیعی، این کار را با گروه کنترل و آزمایش انجام میدهند. در علوم اجتماعی که امکان آزمایش مستقیم کمتر است، محققان با دادهها و مدلهای پیچیده، سعی میکنند تخمین بزنند که واقعیت محققنشده چگونه میتوانست باشد.
چطور در زندگی روزمره از این خطا پرهیز کنیم؟
به جای قضاوت عجولانه، به خودمان یادآوری کنیم که وضعیت جایگزین را نمیدانیم.
در ارزیابی اقدامات، هم نتایج فعلی و هم شرایط احتمالی بدون آن اقدام را در نظر بگیریم.
بدانیم که اثرگذاری کارها نسبی است، نه مطلق.
به قول یک ضربالمثل: «ضرر را از هر جا بگیری، منفعت است.» ولی این به معنی نیست که همه ضررها جبران میشوند؛ فقط یعنی وضعیت میتوانست بدتر از این باشد.
📌 جمعبندی:
بزرگترین خطای ما این است که در تحلیل مسائل، واقعیت محققنشده را فراموش میکنیم. آگاهی از این اصل، نگاه ما را به زندگی، سیاست، اقتصاد و حتی روابط روزمره عمیقتر و منصفانهتر میسازد.
