درس ماندگار یک درخت: وقتی مشاهده، عشق به طبیعت را میآفریند
درس ماندگار یک درخت: وقتی مشاهده، عشق به طبیعت را میآفریند
در اوایل جوانی، در سن نوزده یا بیست سالگی، یکی از استادانمان در دانشگاه به ما تکلیفی ویژه داد. او گفت: «هر یک از شما درختی را در شهر انتخاب کنید. هر هفته به سراغ آن درخت بروید و نقاشیای از آن بکشید. تغییراتش را هفته به هفته زیر نظر بگیرید و ثبت کنید.»
من درختی را برگزیدم که در گوشهای آرام از یک پارک شهر ریشه دوانده بود: یک درخت شاهبلوط. از آن روز، هر هفته به دیدارش میرفتم. گویی این دیدارها به قرارهای هفتگی دوستانه تبدیل شده بود. من و درختم با هم حرف میزدیم، من با چشمهایم شکلهایش را میخواندم و با دستهایم آنها را بر روی کاغذ جاری میکردم. این رابطه یک سال به طول انجامید و در این مدت، شاید حدود پنجاه و دو نقاشی از آن درخت کشیدم—برای هر هفته از سال، طرحی تازه.
هدف اصلی این تمرین، «مشاهده» بود. مشاهدهای عمیق، صبورانه و خالی از شتاب.
در آغاز، شاید تصور میکردم چنین کاری تکراری و خستهکننده خواهد بود. اما برعکس، هر بار که به پای درخت میرسیدم، جهانی تازه به رویم گشوده میشد. به خودم میگفتم: «نگاه کن، این برگ چقدر ظریف است! خطوطش چگونه بر پهنه سبزش نقش بسته؟» یا «امروز باید بروم و یکی از آن گلهای سفید و خوشهای را دقیق ببینم و ترسیم کنم.»
گلهایش در بهار همچون شمعهایی سفید و معطر بودند. برگهای پهن و دندانهدارش در تابستان سایهسار میساختند و با وزش باد، صدایی چون نجوایی قدیمی داشتند. سپس پاییز میآمد و برگها به رنگهای طلایی، نارنجی و قهوهای سوخته درمیآمدند—گویی درخت هر هفته لباسی تازه بر تن میکرد. زمستان هم که میرسید، شاخههای لخت و پیچیدهاش در برابر آسمان خاکستری، طرحی انتزاعی میآفریدند.
این تمرین مرا از کار تخیلی محض دور کرد و به «واقعیتِ محض» کشاند. مجبور بودم به رنگ، بافت، سایهروشن، اندازه و نسبتهای اجزای درخت با دقتی فوقالعاده نگاه کنم. انگار که برای اولین بار میدیدم. پس از یک سال، کار را تحویل دادیم و درس به پایان رسید. اما تأثیر آن، هرگز تمام نشد.
آن تجربه، بذری را در دل من کاشت: بذر عشق به طبیعت و احترام به تحول تدریجی و لحظهبهلحظه آن. اکنون سالها بعد، هنوز وقتی در خیابان راه میروم، ناخودآگاه درختان را میپایم: «این یکی جوانهاش تازه سر زده، آن یکی کامل سبز شده، انگار امسال درختان سرمای سختی را از سر گذراندهاند…» آن درخت شاهبلوط نهتنها موضوع یک پروژه درسی، که معلمِ صبوری بود که به من دیدگاهی نو به جهان بخشید—دیدگاهی مبتنی بر شگفتی، توجه و پیوندی خاموشناشدنی با طبیعت.
کتاب «در جستجوی انسان وارسته امروز»، مصاحبهای با توران میرهادی به کوشش سوزان حبیب، نشر قطره.