در شبِ نیمهٔ شعبان، آسمانِ زمین از برآمدنِ خورشیدی پنهان
در شبِ نیمهٔ شعبان، آسمانِ زمین از برآمدنِ خورشیدی پنهان، روشن میشود؛ خورشیدی که شعلههایش نه بر چهرهها، که بر جانهای تشنه میتابد. این شب، گواهِ ولادتِ آن «مهدی موعود» است که نامش، فصلِ پایانیِ کتابِ آفرینش را ورق میزند؛ همان که زمین، زمزمههای انتظارش را در سینههای فرسودهاش نهان کرده و آسمان، ستارههایش را فدایِ طلوعِ قاموسِ جلال مهدی موعود میکند.
نیمهٔ شعبان، تنها یک شب نیست؛ دریچهای است به جهانی که در آن، زمان، در سایهی قدومِ «بقیهالله» میایستد. این شب، آینهای است که در آن، گذشته و آینده در هم میآمیزند: گذشتۀ ما، با توبههایی که چون شبنم بر گلبرگِ شب میچکد، و آیندهای که با طلوعِ یار، از افقِ ممکنات سر برمیآورد. در این شب، فرشتگانِ رحمت، بالهایِ سفیدِ خود را بر بامِ هر خانهای میگسترانند و نجوایِ عاشقانِ غریب را به گوشِ آقایی میرسانند که در پسِ پردهی غیبت، ناظرِ اشکها و خندههایِ امّت است.
اینجا، سخن از تولدی است که تاریخ را دگرگون میکند، اما نه در گهوارهای از زر، که در قلبِ تاریکیهایی که بشر بر خود چیره ساخته است. «مهدی»(عج)، نامِ روییدنی است در کویرِ غربت؛ جوانهای که از شکافِ سنگهای سردِ ظلمت، سر برآورده و به زمین وعدهٔ بهاری جاودان میدهد. نیمهٔ شعبان، یادآورِ این حقیقت است که امامِ غایب، نفسِ زندهی الهی است که در رگهایِ زمان جاریست و هر نیمهشعبان، ضربانِ وجودش را پرطنینتر میسازد.
در مناجاتِ این شب، آنچه را باید جست، نه شمارِ عبادات، که ژرفایِ نگاهی است که به افقِ غیبت دوخته میشود. در «دعایِ کمیل» و نیایشهایِ سحر، فریاد میزنیم: «اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقِّ هذا الیَومِ…». اما حقیقتِ این «حق»، چیست؟ همانا اشتیاقِ ملاقاتِ حضرت است؛ اشتیاقی که باید آتشِ آن، خاکسترِ غفلتها را از دلها بزداید. چه زیباست این پیوندِ پارادوکسوار: در شبی که تولدِ او را جشن میگیریم، از فراقِ او نیز مینالیم! این است رمزِ نیمهشعبان: جشنِ اشک، و عیدِ انتظار.
ای منتظران! این شب، تنها به نوایِ ذکر و نورِ شمعها محدود نمیشود. این شب، تمرینِ پرواز است برای دلهایی که باید از قفسِ دنیا به آسمانِ معنویت پر بکشند. نیمهشعبان، تذکارِ این نکته است که هر ستارهای در آسمان، نشانخانۀ نوری از انوارِ اوست و هر نسیمی که میوزد، پیامآورِ عطرِ قدمهایِ نزدیکشوندۀ او. اگر امروز او را با چشمانِ سر نمیبینیم، شاید از آن روست که چشمانِ دلمان هنوز به تاریکیِ خود خو گرفتهاند…
پس بیایید در این شب، نه تنها با زبان، که با تمامِ وجود، ندا در دهیم: «یا مهدی، ادرکنی!». بیایید تا در ماتمِ فراقِ او، چنان بگرییم که گویی فردا ظهور خواهد کرد، و در شادیِ میلادش، چنان پایکوبیم که گویی دیروز از کنارِ ما گذر کرده است. نیمهٔ شعبان، آینهای است که اگر در آن بنگریم، تصویرِ خود را در آیندهای خواهیم دید که او بر اریکهی عدل تکیه زده، و تاریخ، نفسِ راحتی میکشد…
آری، این شب، پایانِ قصه نیست، آغازِ فصلِ بیداری است. فصلِ آنکه بدانیم «مهدی»(عج)، تنها نامی بر زبانها نیست؛ او حقیقتی است که باید در جانها جاری شود. تا وقتی که ما «مهدیوار» زندگی نکنیم، ظهور، انتظار و منتظر واژهای است محبوس در کتابها. نیمهٔ شعبان، پیامش این است: ظهور، از آنِ کسانی است که پیش از آمدنِ او، خود، «مهدی» شدهاند…