حاتم طایی و قیصر روم
آوردهاند که چون آوازهی سخاوت حاتم طایی، در اطراف و اکناف عالم منتشر شد، قیصر روم خواست تا او را امتحان کند. کس فرستاد و از وی صد شتر سرخموی و سیاهچشم خواست.
حاتم طایی، در قبیلهی خود منادا کرد که: هر کس یک شتر به من وام دهد تا پس از آن حق او را ادا کنم و به مدتی نزدیک، بهای آن بپردازم. صد شتر را فراهم کرد و نزد قیصر فرستاد.
قیصر تعجب کرد و گفت: ما این مرد اعرابی را آزمودیم و او خود را وامدار چندین مردمان کرد. پس قیصر دستور داد جامههای نرم رومی و گرانبها، بار شترها کردند و شتران را با آن هدایا، برای حاتم فرستادند.
هنگامی که شترها نزد حاتم رسید، حاتم در قبیله ندا کرد که: هر کس شتری به من داده است، بیاید. صاحبان شتر آمدند و حاتم، شترها را با بار آن هدایا، به صاحبان شتر داد و هیچ چیز برای خود از آن هدایا برنداشت.
چون ماجرا را برای قیصر روم گفتند، گفت: این همه مروت، در حد آدمیزاد نیست و این همه بخشش، بالاتر از طبیعت انسان است و انصاف داد که مثل حاتم طایی در جوانمردی، کس از مادر نزاد.
از جوامع الحکایات محمد عوفی
حکایتهای دلنشین، بازنویسی جوامع الحکایات محمد عوفی، به کوشش منوچهر دانشپژوه، ص ۴۰ و ۴۱.