باگرگ دنبه(بره) میخورد، با چوپان گريه میكند
باگرگ دنبه(بره) میخورد، با چوپان گريه میكند
یعنی هم با دشمن نشست و برخاست میکند هم با دوست وسعی میکند در چهرهای منافقانه هردو را راضی نگه دارد.
درروزگاران گذشته پیرمردهیزم شکنی درکلبهای دردل جنگل بهتنهایی زندگی میکرد.وی توله گرگی راازمرگ نجات دادهبودواکنون گرگی بالغ ونیرومندی شدهبود که پیش هیزمشکن زندگی میکرد.
پیرمردکه ناتوان شدهبودبرای تهیهی غذای خودوگرگش دچارمشکل بود. بنابراین گرگ راآموزش دادهبودوهرزگاهی پوست میشی رابه تن گرگ میپوشاند تابه راحتی به گله گوسفندان نزدیک شده و بره یا گوسفندی راشکارکرده ونزدپیرمردبیاوردتاباهم بخورند.
پیرمردسپس پیش چوپان میرفت و وقتی چوپان برای ازدست دادن گوسفندش ناراحت بودوگریه میکردوی نیز او را تسلی داده و باچوپان به ظاهرمیگریست تاچوپان به وی شک نکند.
اماهمانطورکه گفتهاند"ماه پشت ابرنمیماند"سرانجام رازهیزمشکن فاششدومردم بهماجراپیبردند.اینجا بودکه میگفتند"فلانی باگرگ دنبه(بره)میخوره وباچوپان گریه میکنه.”
این گفته به مرورایام به صورت ضربالمثل درآمده ودرمورداشخاص منافق ودورو کاربرددارد.
ضربالمثل «با گرگ دنبه میخورد، با چوپان گریه میکند» نمادی از دوگانگی رفتاری و نفاق است. این عبارت به افرادی اشاره دارد که برای منفعتطلبی، همزمان با دو طرف متضاد (دوست و دشمن) ارتباط برقرار میکنند و با ظاهرسازی، هر دو را فریب میدهند.
داستان هیزمشکن و گرگ، نشاندهنده خطراتِ پنهانکاری و سوءاستفاده از اعتماد است. هیزمشکن با استفاده از گرگِ مُخفی در لباس میش، هم به چوپان خیانت میکند و هم با تظاهر به همدردی، نقش یک فرد دلسوز را بازی میکند.
این مثل هشداری است دربارهٔ عواقب دورویی و فریبکاری که در نهایت با آشکار شدن حقیقت، فرد منافق رسوا میشود. پیام اصلی این است: هیچ نیرنگی پایدار نیست و راستی همیشه پیروز میشود.