باغبان امنیت؛ تکنگاری از زندگی پاسدار شهید علیاصغر صفری
باغبان امنیت؛ تکنگاری از زندگی پاسدار شهید علیاصغر صفری
پاسدار شهید علیاصغر صفری
🔹️ بهار ۱۳۶۴ بود که اصفهان، او را در آغوش گرفت؛ پسری با ذهنی کنجکاو و قلبی پر از تعهد. مسیر دانش را از هنرستان تا دانشگاه فنی با جدیت پیمود، اما مقصدش فقط پیشرفت شخصی نبود. وقتی لباس سبز نیروی هوافضای سپاه را پوشید، میدانست علم باید در خدمت امنیت مردم باشد. در خانه، پدر و همسری مهربان بود؛ همدلِ سه فرزندش و همقدِ بازیهای کودکانهشان. یک ماه پیش از پرکشیدن، خوابی دید؛ خیمهای نورانی و جمعی از رفقا. هر دستی که به امام زمان(عج) میرسید، به شهادت ختم میشد، اما علیاصغر ماند؛ انگار مأموریتش هنوز تمام نشده بود. پیش از اعزام، از پدر رضایت گرفت و با دلی آرام به محل خدمت بازگشت. بعد از عملیاتهای وعده صادق، وقتی خسته و خاکی به خانه میآمد، با لبخند به فرزندانش میگفت: «رفته بودم باغبانی.» سادگیِ این واژه، نقابی بود بر مسئولیتی بزرگ. روزی که شادی کودکان فلسطینی را دید، اشک ریخت و گفت: «خدایا، اگر ذرهای در این شادی نقشی داشتهام، در نامهی عملم قرار بده.» ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ در جریان حملهی رژیم صهیونیستی، پاسدار علیاصغر صفری قدم به باغِ جاودانهی شهدا گذاشت. پیکرش در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت. باغبان رفت، تا باغ، امنتر بماند.
🖼 #فرزند_ایران؛ تکنگاریهایی از زندگی شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر با رژیم صهیونی