چرا بعضی اوقات نمیتوانیم کاری را انجام دهیم؟
🧨چرا بعضی اوقات نمیتوانیم کاری را انجام دهیم؟
#اضطراب مانند مه، راه پیش رویمان را مبهم میکند، هنگامی که درآن مه بتوانیم ترسهای خاصی را شناسایی کنیم، اغلب به عنوان شخصی بالغ آنها را بیاساس مییابیم، هرچند در کودکی این ترسها برای ما غیرقابل تحمل بودند؛ اگر برای مثال ترسی مفرط از درگیری داشته باشیم و از صحبت کردن در جمع اجتناب ورزیم، باید ترس مجزا را در آن اضطراب فلجکننده پیدا کنیم.
⚙️این افکار اضطرابآمیز به یک ترس آغازین نظیر «آنها مرا تایید نمیکنند»، «آنها مرا دوست نخواهد داشت» تبدیل میشود. این ترسهای اساسی برای کودک واقعی بودهاند؛ اما فرد بالغی که اکنون هستیم میتواند تجربهای متفاوت داشته باشد. آنچه را که میتوانم به هشیاری بیاورم و مستقیما و به عنوان یک بالغ با آن مواجه شوم، مرا از اسارت ناخودآگاه در گذشته رها میسازد.
⚙️ما به راستی درک میکنیم که چیزی مهمتر از آنچه از آن میترسیم وجود دارد و نکته همینجاست. ما مهمتر از ترسهایمان هستیم و این معنای «شهامت» است. ما مجبوریم هر روز میان افسردگی و اضطراب یکی را انتخاب کنیم. افسردگی نتیجهی زخم «رشد فردیت» است. اضطراب از حرکت به سوی ناشناخته بر میخیزد. عبور از اضطراب لازم است، زیرا در آن امید شخص به نزدیک شدن به «فردیت» نهفته است. شهامت نتیجه عدم حضور ترس نیست، بلکه درک این موضوع است که برخی چیزها برایمان مهمتر از چیزی است که از آن میترسیم.