نقش اصول فقهی در شناختدرمانی وسواس: درمان اختلالات شناختی
نقش اصول فقهی در شناختدرمانی وسواس: درمان اختلالات شناختی
انسان معاصر با چالشهای متعدد روانشناختی ازجمله استرس، اضطراب، افسردگی، و وسواس دستوپنجه نرم میکند که بخش عمدهای از این اختلالات ریشه در الگوهای شناختی ناسازگار و باورهای تحریفشده دارد.
در این میان، وسواس بهعنوان یک اختلال ناتوانکننده، غالباً از عدم شناخت دقیق فرد از واقعیت یا تفسیرهای نادرست از محیط ناشی میشود. رویکردهای نوین رواندرمانی، بهویژه «شناختدرمانی»، بر اصلاح این الگوهای فکری متمرکزند.
شناختدرمانی بهعنوان یکی از مؤثرترین روشهای درمان وسواس، بر تغییر باورهای غیرمنطقی و جایگزینی آنها با الگوهای فکری سالم تأکید دارد. در این راستا، اصول فقهی بهدلیل ماهیت ساختارمند و جهتدهندهشان، میتوانند به عنوان ابزارهای شناختی برای تعدیل افکار وسواسی عمل کنند. این اصول عبارتند از:
۱. اصل برائت (عدم مسئولیت پیشفرض)
این اصل مبتنی بر رفع تکلیف در موارد شک است و به بیمار کمک میکند تا از شرطیسازیهای نادرست (مانند احساس گناه بیپایه) رهایی یابد. برای مثال، در وسواس طهارت، بیمار با تکیه بر این اصل میآموزد که تا زمانی که نجاست چیزی اثبات نشده، پاک بودن آن را بپذیرد.
۲. اصل استصحاب (تداوم حالت پیشین)
استصحاب، تداوم وضعیت سابق را تا زمان اثبات خلاف آن مجاز میشمرد. این اصل در کاهش رفتارهای وارسی کننده مؤثر است؛ چرا که بیمار را به حفظ وضعیت پیشفرض (مثلاً پاکی بدن) بدون نیاز به تأیید مکرر ترغیب میکند.
۳. اصل حلیت (مجاز بودن امور تا زمان منع صریح)
این اصل با کاهش تفکر فاجعهآمیز، به بیماران کمک میکند تا فعالیتهای روزمره را بدون ترس از ارتکاب «خطای نامعلوم» ادامه دهند.
۴. صل طهارت (پاکبودن ذاتی اشیا)
با تأکید بر پاکی ذاتی محیط، این اصل در مقابله با وسواس آلودگی کاربرد دارد و چرخه شستشوهای افراطی را مختل میکند.
تطبیق این اصول با تکنیکهای شناختدرمانی نشان میدهد که آنها قادرند به عنوان «بازدارندههای شناختی» عمل کنند. برای نمونه، اصل برائت با چارچوب «تفکر احتمالاتی» در روانشناسی همسو است که در آن بیمار میآموزد به جای قطعیتِ فاجعه، احتمالات منطقی را در نظر بگیرد. بهعلاوه، این اصول با ایجاد چهارچوبی عینی، از هیجانمحور شدن افکار وسواسی جلوگیری میکنند.