موعظههای امیرالمؤمنین(ع) در بازار کوفه و خرید پیراهن سهدرهمی
موعظههای امیرالمؤمنین(ع) در بازار کوفه و خرید پیراهن سهدرهمی
✍شخصی به نام «ابو مطر» نقل میکند زمانی به کوفه رفتم. در بازار کوفه مردی را دیدم که مردم و بازاریها را نصیحت میکند. از سخنان حکیمانه او تعجب کردم. به قیافه اش نگاه کردم هیچ مشخصه ای نداشت. گویی همانند اعراب بیابان گرد بود.
از کسی سؤال کردم او کیست؟ گفت: غریب هستی؟ گفتم: بله، من از بصره آمدهام و در کوفه غریب هستم. اولین بار است که به این شهر آمده ام. گفت: این امیر المؤمنین علی علیه السلام است.
من به دنبال علی علیه السلام راه افتادم تا ببینم چه میکنند. به هر صنفی که میرسیدند موعظۀ ویژه ای میکردند به برخی فرمودند:
﴿ لَا تَحْلِفُوا فَإِنَ الْيَمِينَ تُنْفِقُ السِّلْعَةَ وَ تَمْحَقُ الْبَرَكَةَ ﴾ ؛ در خرید و فروش،
سوگند مخورید؛ زیرا برکت را از بین میبرد. به عده دیگری از بازاریها فرمودند:
﴿ أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ يَرْبُو كَسْبُكُمْ ﴾ ؛ به نیازمندان رسیدگی کنید تا کسب شما برکت پیدا کند.
همین طور دنبال حضرت میرفتم. به اصناف مختلف که میرسیدند به تناسب شغل شان موعظه ای میکردند تا به صنف پارچه فروشها رسیدند. آن جا ایستادند تا پیراهنی بخرند. فروشنده حضرت را شناخت. از این رو حضرت خرید نکردند.
مسیر را ادامه دادند تا به مغازه دیگری رسیدند. جوانی آن جا بود که حضرت را نمی شناخت. فرمود: پیراهنی به سه درهم میخواهم پیراهن را آماده کرد و حضرت پول آن را داد.
ایشان راه افتادند و مسیر بازار کوفه را پیمودند تا به مسجد آمدند و در آن جا برای رفع حاجات مردم نشستند. صاحب آن مغازه ای که حضرت از او پیراهن خریده بود وقتی به بازار رسید دیگران به او گفتند: امیر المؤمنین از پسر شما پیراهنی خرید. مرد به پسرش گفت: چند فروختی؟ گفت: سه درهم.
با عجله خدمت حضرت آمد که یک در هم را برگرداند. حضرت فرمود: نه معامله تمام شده است. من راضی بودم، او هم راضی بود. حضرت هنگامی
که پیراهن را خریدند، این گونه دعا کردند
﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي رزقني من الرياش… ﴾ ؛ سپاس خدایی که لباسی روزی من کرد.
به حضرت گفتند: این را از کجا آموختی؟ فرمودند: این دعا را از پیامبر آموختم. ایشان وقتی پیراهنی میخریدند و میپوشیدند این دعا را میخواندند.
🔰 بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۳۳۲