راز سکوت ابن سینا در برابر نادانی: داستانی که به ضربالمثل تبدیل شد

راز سکوت ابن سینا در برابر نادانی: داستانی که به ضربالمثل تبدیل شد! 🔥
داستان آموزنده ابن سینا و پاسخ بیزبانی به ابلهان
روزی ابوعلی سینا، دانشمند بزرگ ایرانی، در سفر به شهری وارد شد. اسبش را کنار قهوهخانهای بست و برایش کاه و یونجه ریخت. سپس بر تختِ جلوی قهوهخانه نشست تا استراحت کند. در همین حال، مردی روستایی با خرش به همان مکان آمد. او خرش را کنار اسب ابن سینا بست تا از کاه اسب بخورد و خودش هم کنار شیخ نشست.
ابن سینا به او هشدار داد:
> «خرت را کنار اسب من نبند! چون خر از کاه اسب میخورد و اسب هم در پاسخ لگدی میزند و پای خرت را میشکند.»
اما مرد روستایی به حرف او توجهی نکرد. ناگهان اسب لگدی زد و پای خر لنگ شد. مرد خشمگین شد و ابن سینا را به نزد قاضی برد تا خسارت بگیرد.
صحنه قضاوت: آزمونی برای خردورزی
در دادگاه، ابن سینا خود را به لال بودن زد و هیچ نگفت. قاضی پرسید:
> «این مرد لال است؟ چرا شکایت کردهای؟»
مرد روستایی فریاد زد:
> «این مرد لال نیست! پیش از این اتفاق به من هشدار داد که خر را کنار اسبش نبندم.»
قاضی که به زیرکی ابن سینا پی برد، خندید و حکم را به نفع او صادر کرد. سپس پرسید:
> «چرا در برابر اتهامات سکوت کردی؟»
پاسخ ابن سینا چنان عمیق بود که امروز به ضربالمثلی جاودان تبدیل شده است:
> «جواب ابلهان خاموشی است!»