راز زندگی بدون مشکل: هنر رویارویی با دردسرها
20 فروردین 1404 توسط صفيه گرجي
روزی یک مرد جوان رفت پیش دکتر رفت و بهش گفت آقای دکتر من خسته شدم. من نمی تونم از پس مشکلاتم بر بیام. لطفاً به من کمک کنید.
دکترش جواب داد: باشه فقط یکم صبر کن من یک سخنرانی دارم بعد از سخنرانی به تو جایی رو نشان میدم که هیچ کس اونجا مشکلی نداره.
مرد جوان خوشحال میشه و میگه: باشه من منتظرم. هر طور شده به هر قیمتی من به اونجا میرم.
بعد از سخنرانی دکتر، اون مرد رو به اون مکان برد. میتونید حدس بزنید اونجا کجا بود؟
قبرستان
دکتر یه نگاهی به مرد جوان انداخت و گفت: اینجا صد ها نفر اقامت دارن بدون اینکه مشکلی داشته باشن.
مطمئنی که میخوای به اینجا بیای….؟؟؟؟
قرار نیست آدما بدون مشکل زندگی کنن.
هنرِ حل کردن مشکل رو باید پیدا کنن.
بی مشکل فقط کسی است که مرده.