درد و دل با تو، ای مولای غایب
ای آقای من، ای نور چشمهایمان، ای امید دلهامان…
امشب، در سکوت این شب طولانی، با تو حرف میزنم. با تو که غایبی، اما حضور تو در قلبهایمان زنده است. با تو که دوری، اما نزدیکی تو را در هر دعا و هر اشک احساس میکنیم.
این روزها، دنیا پر از تاریکیها شده است. عرفانهای دروغین، مثل قارچهای سمی از هر سو سر برآوردهاند. هر کسی ادعا میکند که راه نجات را میداند، اما هر چه بیشتر حرف میزنند، تاریکیها بیشتر میشود. این عرفانهای نوظهور، مثل سرابهایی هستند که تشنگان حقیقت را فریب میدهند و به جای آب زلال، گلآلودگی به آنها میخورانند.
و این بیبندوباریها… ای آقا، دنیا پر از گناه شده است. گناهانی که مثل طاعون، دلها را میخورد و روحها را میمیراند. برخی از جوانان ما، در این گرداب گناه غرق شدهاند و هر روز، بیشتر از دین و ایمان فاصله میگیرند.
ما منتظریم، اما این انتظار، گاهی سخت میشود. گاهی خستگی بر دلمان سنگینی میکند. گاهی فکر میکنیم که چرا این همه صبر؟ چرا این همه انتظار؟
اما بعد، یادت میافتیم. یادت میافتیم که تو هم در این غیبت، تنها نیستی. تو هم درد ما را میشناسی. تو هم میدانی که چه بر سر این دنیا آمده است. تو هم میدانی که ما چقدر دوستت داریم و چقدر منتظرت هستیم.
ای آقای من، ما میدانیم که ظهور تو، یک شبه اتفاق نمیافتد. ما میدانیم که باید برای ظهورت تلاش کنیم. باید خودمان را آماده کنیم. باید دنیا را آماده کنیم. اما گاهی، این راه به نظرمان طولانی میآید. گاهی، این تاریکیها به نظرمان بیپایان میآید.
ای مولای من، هر چند به وعدهی خداوند ایمان داریم. ما میدانیم که روزی خواهد آمد که تو از پس پردهی غیبت بیرون خواهی آمد و دنیا را پر از نور خواهی کرد.
پس بیا…
بیا و این دنیا را نجات بده.
بیا و این تاریکیها را از بین ببر.
بیا و ما را در آغوش حکومتت بگیر.
اللهم عجل لولیک الفرج