حکایت. وصیتنامه ای که با نگاهِ یک غریبه نوشته نشد
30 اسفند 1403 توسط صفيه گرجي
قدم به قدم به سوی پل میرفتم؛ در آن مسیرِ سرد و خالی، تنها آرزویم این بود: اگر حتی یک نفر… یک نگاهِ گرم، یک لبخندِ بیخاطره، حرفی ناتمام، یا دستی که بر شانهام مینشیند، شاید این پرپر شدن را به تأخیر بیندازد. به عزیزانتان نزدیکتر… بیشتر »