رازی که خیلی دیر فهمیدیم! اگر وقت نداری، این داستان را بخوان
11 فروردین 1404 توسط صفيه گرجي
روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها… بیشتر »